تقریبا سه سالی هست که به محل کار جدیدم می رم. روزهایی که با ماشین برمی گردم، بیشتر اوقات از یک مسیر بر می گردم. موقع برگشت از یک چهارراه بزرگ (تقاطع مسیل جاجرود با خیابان دماوند) که تقاطع دو خیابان پر ترافیک هست، عبور می کنم.
در این سه سال که من از آنجا بر می گردم، یک آقای میانسال بین ۵۰ تا ۶۰ ساله هست که دسته گل به راننده های ماشین می فروشه، که من به ایشون پیرمرد می گم، به دلیل اینکه زیادی رنجور و خمیده شده
این پیرمرد، چشم ها و موهایی قهوه ای، صورت مهربان، آفتاب سوخته، با لپ های گل انداخته و قرمز، صورتی همیشه ی همیشه خندان، ظاهری آرام و دوست داشتنی، کمری خمیده، دست ها و پیشانی چروک خورده و بدنی ضعیف داره و حقیقتش این هست که من هیچ وقت در حال فروختن گل ندیدمش
وقتی چراغ قرمز می شه از ابتدای چراغ بین ماشین ها حرکت می کنه و بدون اینکه صدایی ازش بیرون بیاد با چهره ای متبسم گل را به راننده ها تعارف می کنه و به سمت بالای چهار راه در خلاف جهت حرکت ماشین ها راه می ره تا چراغ سبز بشه و دوباره بر می گرده پایین و این کار را تکرار میکنه، همیشه، هر ساعت و هر روز
من صبح ها از ا ونجا تا بحال بر نگشتم تا ببینمش اما ظهر ها، عصرها و غروب ها حتی تا ساعت ۱۰ شب هم دیدمش که اونجا هست و گل می فروشه، تو روزهای بارونی یک چیزی مثل بارونی که ماهیگیر ها می پوشند تنش می کنه، روزهای گرم و آفتابی یک کلاه حصیری سرش می گذاره در حالیکه عرق بر روی صورتش نشسته و آفتاب صورتش رو سوزونده و قرمز کرده، تو روزهای سرد یک دستکش بافتنی دستش هست و تقریبا در تمام سال یک شلوار نوک مدادی و کلفت می پوشه که من تو این سه سال ندیدم شلوارِ دیگری بپوشه چه در گرمای ۴۰ درجه تابستان یا در سرمای ۵ درجه زیر صفر تهران
و همین من رو ناراحت می کنه،
چطور این پیرمرد از ساعت ۱۰ صبح تا ۱۰ شب اونجا می ایسته و گل می فروشه
توی گرمایی که وقتی از ۳۵ بالا میره حتی نیم ساعتشم بیرون موندن سخته و ما اگر بیرون بریم دایم غش و ضعف می کنیم و گرمازده میشیم و اسهال و .... و تا چند روز نمی تونیم سر کار بریم و اگر به خونه برسیم کلی خودمون را به شربت گلاب و .. می بندیم تا آب بدنمون ته نکشه
توی سرمایی که وقتی هوا به نزدیک های ۵ درجه می رسه برامون بیرون موندن سخت می شه و اگر زیاد بیرون بمونیم حتما سرما می خوریم و چند روزی باید استراحت کنیم
و چطور این کار را ادمه می ده بدون وجود هیچ دستشویی ای در نزدیکیش، هیچ جای استراحتی و ...
و با چه انرژی ای ؟؟ مگه ناهار و شام این پیرمرد با این در آمد اندکش حاصل از دستفروشی چه می خوره که انرژی زیاد داشته باشه برای این همه راه فتن و ایستادن در روز و در شرایط مختلف آب و هوایی
تازه، یک روز که مریض می شیم تا سوپ و آب مرغ و کلی آبِ لیمو شیرین و پرتقال و ویتامین سی نخوریم و یک جای گرم و نرم نباشیم و استراحت نکنیم و کسی لی لی به لالامون نگذاره خوب نمی شیم، اما این پیرمرد چطور ؟؟
آیا با این در آمدش توان تهیه این لوازم رو داره ؟
آیا جای گرم و نرمی داره ؟
آیا زن و بچه اش به دلیل مشکلات زیاد زندگیشون در وقت بیماری توان و نایی برای لی لی به لالا گذاشتنش دارند؟
آیا هیچ حمایت اجتماعی داره تا روزهای بیماریش، زن و بچه اش گرسنه نمونند؟
.
و این هاست که من را با دیدن هر پیرمرد و پیرزن ناتوانی دل آزرده می کنه، این ها که بدون هیچ حمایت اجتماعی در این شهر و کشور که حتی ما جوان ها نیز از زندگی کردن و کشیدن گلیممون از آب ناتوان می شیم، باید زندگی کنند. با بدنی که به دلیل کهولت سن، توان و قدرت سال های جوانی را نداره و نیاز به رسیدگی و توجه، قرص و دارو و دکتر و استراحت داره اما باید هم پای یک جوان کار کنند تا بتووند زنده بمونند
.. . . !! .. ..
متاسفانه هیچ تسهیلات خاصی برای سالمندان در نظر گرفته نشده
حرفای خنده دار میزنی خانم دکتر
مگه برای افراد دیگه تسهیلات خاص در نظر گرفتن؟؟
نابینا ها، معلول ها، نا شنوا ها و ...
خیلی دردناکه. اون پیرمرد هم امنیت رو دوست داره. دوست داره استراحت کنه. دوست نداره توی بارون و سرما و گرما دوازده ساعت کار کنه. حالش به هم می خوره حتی. اما مجبوره.
نه امنیتی. نه بیمه ی محکمی. نه پشتیبانی و حقوق بازنشستگی. اونم در کشوری ثروتمند و مردمی که خیلی اوقات مثل شما نگاه نمی کنند محمد عزیز.
متاسفانه مردم در ایران اخلاقشون هم مثل رانندگیشون شده
حاضرا هر چراغ قرمز و ورود ممنوعی را رد کنند تا زود به مقصد برسند
تو زندگیشون هم هر کاری می کنندُ حقوق انسان ها و منافع کشورشون را زیر پا می گذارن تا ثروتمند بشوند،
غافل از اینکه ....
نمیدونم کی قراره مردم این مملکت تامین اجتماعی اشته باشن . یه زن خونه دار یه پیرمرد کشاورز بنا و....
مهم اینه که صد سال اولش سخته بعدش اسون میشه
تازه کجاش رو دیدی، تا چند وقت دیگه هم سازمان های تامین اجتماعی تو این مملکت ورشکست می شوند
چرا ورشکست . کم سرمایه گذاری می کنن اینور اونور دنیا . کم پول به کاررمنداشون میدن کم هزینه تحصیل کارمندهاشون رو برا درس خوندن تو دانشگاه ازاد و... می پردازن . تا هر مقطعی ؟؟
راستش خودشون که اینطوری می گن من هم باور کردم
خب اگه این عده را با بورس های اجباری وادار به درس خوندن و مدرک پولی براشون گرفتن نمی کردند و سپس مدیر کردن همین ها نمی کردن که ورشکست نمی شدند !!
من منتظر پست شادتر و مثبت تری هستم !
شرمنده
این دفعه هم نه پست شاد شد و نه مثبت
به امید پست بعدی
cheghadr daghigh tosifesh kardy......narahat konandas didane in sahneha,,,,,,,