د لـــــــــــــ ــــــــفــــــ ــــــیــــــ ـــــــــن

ایــن هــمــه بـــــــی قـــ ــــراریــت از طـــلـــــب قـــ ــــرار تــــوســــت........طـــالــــب بـــــی قـــ ــــرار بــاش تــا کـــه قـــ ــــرار آیــــدت

د لـــــــــــــ ــــــــفــــــ ــــــیــــــ ـــــــــن

ایــن هــمــه بـــــــی قـــ ــــراریــت از طـــلـــــب قـــ ــــرار تــــوســــت........طـــالــــب بـــــی قـــ ــــرار بــاش تــا کـــه قـــ ــــرار آیــــدت

کارگاه

این پست را بخوانید: 

http://mohandesakele.mihanblog.com/post/41 

حال می رسیم به داستان خودمان،  

چهار شنبه کارگاه سیم پیچی دارم و این چهار شنبه در کارگاه بودم، گفت سیمش را گم کرده و برای ادامه کار نیاز به سیم دارد، برای اینکه حالش را بگیرم تا مراقب وسایلش باشد، یک قرقره سیم کهنه به او دادم و گفتم استفاده کن، نیم ساعت بعد آمد و گفت که سر ته این سیم مشخص نیست، قرقره را گرفتم و با اعتماد به نفس شروع کردم به باز کردن، راست می گفت، سر و ته اش مشخص نبود، دیدم نمی توانم کاری کنم، دوباره قرقره را به او دادم و گفتم، فقط همین را داریم، می توانی کار کن نمی توانی که هیچ. دید چاره ای ندارد و گرفت و رفت سراغ کارش. 

دقایقی بعد از کارگاه خارج شدم و رفتم این طرف و آن طرف، بیست دقیقه ای بعد برگشتم. کارگاه ما هشتاد متر است و 14 نفر در آن کار می کنند. به آرامی وارد کارگاه شدم گویا بقیه متوجه حضور من بودند، او که هنوز متوجه حضور من نشده بود و از باز کردن سیم های گره خورده خسته شده بود، ناگاه بلند طوری که هم بشنوند گفت:  "" ....کش ( جایش یک فحش که آخرش با "کش" تمام می شود بگذارید) قرقره ای که سر و ته اش معلوم نیست به من داده و می گوید باز کن. "" 

سکوتی در کارگاه حکمفرما شد، نگاه ها منتظر عکس العمل من شد، تازه فهمید من آمده ام و او هم خیره به من که چه عکس العملی نشان می دهم؟؟؟ 

"دوست داشتم این مطلب را دو قسمتی کنم تا نظر شما را درباره واکنشم بدانم، معرفت داشته باشید و سریع به خطوط پایین نروید. 

- ابتدا واکنش خود را در این شرایط حدس بزنید و سپس عکس العمل من را. 

.فکر می کنید چه واکنشی نشان می دهید یا من دادم؟ 

 

 

 

 

 

 

خُب، حدس زدید؟ 

پس از نقطه ها بقیه داستان است؟ 

.

چه می توانستم بکنم، عصبانی شوم و امروز را به کام همه تلخ کنم و این کارگاه و سایر کارگاه های دیگر را به هم بریزم  و خودم را شُهره کنم؟ و یا گزارش رد کنم  و برایش پرونده انضباطی درست کنم؟ حواسش نبود و فحشی به من داد، نه از روی عمد و نفرت بلکه عصبیتی آنی،  چطور عکس العملی نشان دهم که این شیوه در کارگاه مرسوم نشود و از طرفی، برای کاری که کرده است پاداشی منفی بگیرد؟  

خند ه ام گرفت، لبخندی زدم، دقیقا به به این صورت  لطفا با آیکن های دیگر اشتباه نگیرید این آیکن ها  ،  ،  ،  و ..... نبود. همه خندیدند و خودش هم لبخندی زد مانند من، بعد از تمام شدن خنده ها صدایش کردم و توضیح خواستم، اشتباه کرده بود و حالا حرف هایی می زد نه در توجیه کارش فقط برای اینکه چیزی گفته باشد، خودش هم می دانست، نمی دانستم بیشتر از این چه باید می کردم، به نظر، همین برای شرمساری در مقابل وجدانش کافی بوده، گفتم برو به کارت برس تا از کار عقب نیفتی،، 

بعد از ساعت استراحت با یک جعبه شیرینی به کارگاه آمد، فحشش را من خوردم و شیرینی اش را بقیه، مساله حل شد، بی هیچ بحران و کشیده شدن به کمیته انضباطی و کسر از نمره و پیچیدن این مساله در سیستم و پچ پچ راه افتادن و .....   

.

آخر ساعت کلاف قر قره را باز کرد و سیم را آماده برای کار کرده بود. 

.  

هنگام  رفتن می آید و می گوید همیشه لبخند دارید حتی زمانی که عصبانی هستید، خنده ام می گیرد، تا بحال فکر می کردم اخمو ترین فرد کارگاه هستم، زیرا که جوان ترینم و اگر اخم نکنم حرفم خریدار ندارد، همه ریسمان هایم پشم شد، گویی همین لبخند مهرم را به دل هایشان نشانده است که اطاعت می کنند مرا، لبخندی تحویلش می دهم و می گویم راه دیگری نیز هست؟ 

.

یادم رفته است چه اتفاقی افتاده، نه یادم هست که فحش خورده ام و نه مساله ای را باز گذاشته ام که فکرم درگیر باشد و  همه بگویند فلانی پشت سر فلان گفته است "...."   و از فردا روز که می آیم بقیه نشانم دهند و بگویند این همان است که فلان فحش را خورد ..... و من خون خونم را بخورد و هر روز بروم و ببینم که چه تصمیمی برایش گرفته اند و  تا دمار از روزگارش در نیاورند آرام نگیرم.... 

.

سوار ماشین می شوم، اعصابم راحت و آسوده است، موسیقی ملایمی می گذارم، کاش ساکسیفون می بود،،، شیشه اش را کمی پایین می آورم و  هوای پاک و خنک زمستانی همانند نسیمی نوازشم می دهند، شریعتی را به شمال حرکت می کنم و از آفتاب عصر گاهی و کوه های پر برف تهران که چشم اندازی زیبا خلق کرده اند لذت می برم، آرزو می کنم، همه روزها اینطور آفتابی و بی دغدغه بودند.  

 

نظرات 6 + ارسال نظر
مهندس آکله چهارشنبه 4 اسفند 1389 ساعت 11:06 http://mohandesakele.mihanblog.com

درست حدس زدم واکنشتون رو! راستش حالا که از اون طرف هم به قضیه نگاه کردم متوجه شدم شرایط برای فحش خورنده خیلی راحت تره تا فحش دهنده. چرا که این شخص فحش خورنده است که موقعیت رو مدیریت می کنه و فحش دهنده بابت سوتی ناجوری که داده مجبوره به شدت عقب نشینی کنه. مگر اینکه آدم پررویی مثل من باشه که هیچ جور کوتاه نیومدم و یه جورایی با زبون بی زبونی بهش فهموندم که حقت بوده...
(البته شوخی می کنم هااااااااااا!!!!‌من انقدر آدم بی ادبی نیستم. اون مسئله رو هم سعی کردم یه جورایی رفع و رجوع کنم٬ هر چند سعیم بی ثمر بود.)

همیشه اینطور نیست که برای فحش خورنده بهتر باشد، گاه نوع ناسزا می تواند باعث رفتار های عصبی برای طرف گیرنده ی ناسزا باشد، خیلی چاقو کشی ها و قتل ها به این دلیل است که گیرنده ناسزا، دچار رفتار آنی می شود، اینقدرها هم شوخی نگیرش!!
به این یک سر بزن
http://www.peerdokhtar.blogfa.com/post-123.aspx
خشونت کلامی زن ها حتی اگر با ناسزا همراه نباشد می تواند واکنش های هیستریک روی مردها داشته باشد، مثل فریاد زدن، پرت کردن و شکستن اشیا، حتی کتک زدن همسر و ...نمونه هایش را زیاد دیده ام که مردها اینطور شدند البته به جز کتک زدن را ...
می شود با ادب بود و خشونت کلامی داشت، کافی است نقاط ضعف افراد را بدانی، سعی کن اینطور نباشی.

ستاره آسمان چهارشنبه 4 اسفند 1389 ساعت 11:51

می بینم که جدیدا با روحیه بهتری می نویسین و زیبای های بیشتری می بینید بهتون تبریک می گم !!!

من بودم لبخند دیگه نمی زدم ولی بدون اینکه چیزی بگم می رفتم می شستم و کارم رو می کردم و در واقع بهش بی محلی می کردم و انگار چنین چیزی رو نشنیدم !می ذاشتم یکم دلش شور بیوفته که بالاخره شنیدین یا نه ! یا اینکه بعدا می خواد با من چیکار کنه ! و چه تاثیری روی کارش و نمره و ... داره !ولی خوب کاری کردین که اعصابتون رو خورد نکردین به این آرامشتون تبریک می گم

بله، کمی فشار کاریم کمتر شده است، برای زمانم برنامه ریزی بهتری کرده ام و شنا را دوباره شروع کردم
بی محلی گاهی نشان از ضعف دارد و گاه نشان از بزرگی، تجربه ای که داشتم این است، زمانی بی محلی جواب میدهد که همه انتظار واکنش از تو ر ا نداشته باشند.

خانزاده چهارشنبه 4 اسفند 1389 ساعت 22:06 http://tequila.blogfa.com

حوصله ی کامل خواندن لینکی که گذاشته بودی را نداشتم.راستش کمی خواندم و حوصله ام سر رفت. باری به هر جهت...آن فحش ؛کش؛ دار هم می توانست تعلیق و یا بار منفی کارگاه را بیشتر کش بدهد. البته نفس آن کلمه ی قبل از کش هم مهم است برای من و اینکه کسی که به راحتی عصبانی می شود و یا به راحتی فحش می دهد یا مشکل در کنترل تکانه هایش دارد و یا از بک گراند فامیلیال خوبی بالا نیامده و یا هر دو. جدل با چنین ادمی بی معنیست به خصوص که خودت اهل منطق باشی نه جدل. ادعای این را ندارم که آدم بد دهانی نیستم . همین کش هاگاهی در جمع دوستان صمیمی به راحتی رد و بدل می شوند ولی اینطور زود جوش آوردن و عدم کنترل.....این لبخند ها رابارها زده ام وقتی زخمی بوده ام ودرکشان می کنم.

نوشته های نویسنده لینک را دوست دارم، راحت می نویسد، از آنچه که اتفاق می افتد، سانسوری در کار نیست، هم نسل های من چنین قابلیتی را ندارند.
پیشوند قبل از "کش" اهمیتی ندارد، که او، هم تکانه هایش لق است هم از خواستگاه اجتماعی نامناسب می آید، آن را که زودتر در دهانش می چرخد ادا می کند، شاید معنی اش را هم نداند؛ مطمئنا ج.ا "کش" راحت بر زبان نمی چرخد.
جز لبخند چاره ای نیست که اگر خشمگین شوی رفتار جانوری را هنگام زخم برداشتن نشان داده ای

آوادخت پنج‌شنبه 5 اسفند 1389 ساعت 10:55 http://www.hymnymph.blogsky.com

خب تا به حال کسی به ما ناسزا نفرموده است ولی خب لبخند و حفظ خونسردی کار پسندیده ایست
ما چنین میپنداریم که اگر یکی از برادرانمان جای شما بود بسی قاط میزد و عصبانی میگشت و اگر آن یکی برادرمان بود همین کار شما را میکرد. و اگر خودم جای شما بودم یحتمل یا اینگونه میشدم: و سکوت اختیار میکردم.یا با این چهره: و صدایی بغض آلوده به طرف میگفتم: با منی؟

امیدواریم از این پس نیز کسی به شما ناسزا نگوید که طرفش برادر بزرگتر شما خواهد بود و واویلا اما عجیب است، برای خانم های شهر ما ماشالله اینقدر امنیت زیاد است، قدم به قدم کسی متلکی می اندازد که از از این ناسزاها دست کمی ندارد، یعنی برای همه شان بغض می کنی؟

آوادخت پنج‌شنبه 5 اسفند 1389 ساعت 18:43

نه خب
حقیقتا من یکی زیاد اهل گریه نیستم.
ولی در باب متلکهای خیابان باید بگویم که در خیابان نه گوش میدهم نه نگاه میکنم.
بنابراین نه میشنوم چه میگویند نه میبینم حرکاتشان را

خوب است، عادت کرده ایم نه بشنویم، نه ببینیم و نه بگوییم

دریا شنبه 7 اسفند 1389 ساعت 23:38 http://youhearts.blogfa.com

سلام خوبی
باراوله که میام اینجا
ازعکس العملت خوشم اومد منم یه باربه ناحق ودرکمال بی رحمی فحش خوردم اونم ناجور طرف ولی اصلا به روی خوش نیاورد من توذهنم همش میگشتم دنبال جمله ای که جوابش رو لدم که اون متوجه اشتباهش شد وفقط گفت ببخشید و خنده ای کرد ورفت منم هنوز توذهنم دنبال واژه ها بودم البته چون چیزی نگفته بودم همه از صبر من تعریف کردند کسی ندونست که من هنگ کرده بودم اصلا حرف نمی اومد توذهنم .............
خوشحال که اینجا امدم بازم میام شادباشی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد