د لـــــــــــــ ــــــــفــــــ ــــــیــــــ ـــــــــن

ایــن هــمــه بـــــــی قـــ ــــراریــت از طـــلـــــب قـــ ــــرار تــــوســــت........طـــالــــب بـــــی قـــ ــــرار بــاش تــا کـــه قـــ ــــرار آیــــدت

د لـــــــــــــ ــــــــفــــــ ــــــیــــــ ـــــــــن

ایــن هــمــه بـــــــی قـــ ــــراریــت از طـــلـــــب قـــ ــــرار تــــوســــت........طـــالــــب بـــــی قـــ ــــرار بــاش تــا کـــه قـــ ــــرار آیــــدت

مهمان

 

امشب مهمان داریم، مرد همسایه قفل های درب ورودی را عوض کرده، زن همسایه از سر کار که برگشت دید کلیدهایش خانه اش بعد از پانزده سال به درب نمی خورد، امشب خسته و کوفته با بغض مهمان خانه ی ماست. 

.

نظرات 20 + ارسال نظر
ناهید کوچولوو پنج‌شنبه 16 تیر 1390 ساعت 12:55 http://mohandes-kocholooo.tk/

بعد از 15 سال زندگی این بچه بازی ها چیه ؟

هرچی هست این رسمش نیست و ناعدالتیه که بعد از 15 سال اینجور تنبیه ی بشه
اون جایی که نمیتونی هتل تنهایی بری و یه همراه آقا میخواد

امیدوارم که قضیه یه جور دیگه باشه ؛
من مهمانی که بخواد بیاد خونمون بخوبه رو خیلی دوست دارم ؛ کلا همه چیز تغییر میکنه و از یکسانی درمیاد

تنبیه نیست، خودخواهی است.
من هم میهمان دوست دارم، نه اینجوری اش..

ناهید کوچولوو پنج‌شنبه 16 تیر 1390 ساعت 12:57 http://mohandes-kocholooo.tk/

بخوبه ،
بخوابه رو تصحیح میکنم

دکتر نفیس پنج‌شنبه 16 تیر 1390 ساعت 13:51 http://drnafis.blogfa.com

این راهش نیست !‌
ترجیح می دم دعوا کنن تا حداقل بفمه از کجا خورده ..

دو سالِ دعوا دارند، دلیل را می گویم.

سایه پنج‌شنبه 16 تیر 1390 ساعت 16:01 http://private-note.persianblog.ir

چه تلخ....

زندگی شان شیرینی زیاد داشت، حاالا به تلخی اش رسیده.

الف شنبه 18 تیر 1390 ساعت 14:05

بعله. اون روی تمیز آدمها گاهی اینجوری بالا میاد!

فکر نمی کنم از اول هم روش تمیز بوده باشه، کثیف تر شد.

مهتاب زاهدی شنبه 18 تیر 1390 ساعت 16:49 http://mohandesakele.mihanblog.com

لعنتی!!
با این حال مریضی که دارم پیزی بیش از این به ذهنم نرسید.

تابستان و مریضی؟ این دیگه نوبره
بدجوری کوبوندیش به دیوار

مهتاب زاهدی شنبه 18 تیر 1390 ساعت 16:50

پیزی*= چیزی
غلط املایی رو بر من ببخش. از شدت درد چشم هام نمی بینه.

گویا خیلی مریضی، هفته قبل اینطور شده بودم.

سبک سر دوشنبه 20 تیر 1390 ساعت 02:35 http://www.peerdokhtar.blogfa.com

عوض کردن قفل و بیرون کردن همسر از خانه خیلی شایع است. با این کار همسر رو در مقابل یک عمل انجام شده قرار می دن و بیچاره و درمانده اش می کنند....

اینجا آنچنان شایع نبوده،

آوادخت دوشنبه 20 تیر 1390 ساعت 14:51 http://www.hymnymph.blogsky.com


اگه دفاع شخصی بلد بود جفت پا میزد درو میشکست و میرفت تو بعد هم شوهر محترم رو اگه حرفی زد با همین جفت پا به سزای عملش میرسوند
چی میشد همه بلد بودیم با هم حرف بزنیم و دعوا نکنیم؟

اتفاقا موتور سواری بلد هست، اما این مردک به اندازه کافی بیمار هست که نیاز به کتک نداشته باشد، با ذفاع شخصیت موافقم، شوهر کنی چه بلاهایی تو دعوا سر شوهرت می یاری؟

مهتاب زاهدی چهارشنبه 22 تیر 1390 ساعت 13:24 http://mohandesakele.mihanblog.com

متأسفانه مریضی من چیزی بیش از سرماخوردگی هست. در واقع دچار حادثه شدم. و مجبور شدم یکی از قلوه هامو بسپرم به تیغ جراح...

اوو چه بد، دیدی هیجان می خواستی، حالا طوری تصادف کردی که به عمل جراحی کارت افتاد، خبر خوبی نبود، امیدوارم دیگه از این اتفاق ها برایت نیافتد.

پاندول چهارشنبه 22 تیر 1390 ساعت 18:28 http://pendulum.persianblog.ir/

درد نگفتنیه سنگینیه
دلم به درد اومد

ناهید کوچولوو جمعه 24 تیر 1390 ساعت 22:52 http://mohandes-kocholooo.tk/

یه پست در مورد دعا میگذاری؟

انتظار سختی داری، که نوشتن به این سادگی ها نیست و با حال و احوال این سال هایم درباره اش به نقد می نویسم نه تحسین.

ناهید کوچولوو شنبه 25 تیر 1390 ساعت 02:01 http://mohandes-kocholooo.tk/

اشکالی نداره ؛ هر جور دوست داری بنویس ، اما بنویس
میخوایی نقد کن ، عقیده ات رو بگو ...
منتظرم
باشه ؟ مینویسی ؟

او کی

آوادخت شنبه 25 تیر 1390 ساعت 16:15 http://www.hymnymph.blogsky.com

اساسا شوور چی هست؟
بعدشم بسی مهربانم..تا وقتی مهربانی هست دعوا چرا؟ مگه اینکه طرف مقابل خودش ادم اهلی نباشد (که خدا به روی هیچ بنده ای چنین ادمی را نصیب نکند) که در آنصورت بی دعوا او را به خیر میسپاریم خودمان را به سلامت..والا..

موجودی دو پا و یک سر، نه خریدنی است نه فروختنی، یا قسمت می شود یا بُر یا غُر می زنند، اغلب هم خلاف انتظار، ریغو و کم کار یا خیلی خشن و دیوانه در می آید، گونه ی خوبش برای زنان معمولا کم است اما مردان می گویند اکثرشان خوبند، مدخلی باز کردم ؟

آنچه خودت درباره ی خودت فکر می کنی با آنچه ما، من، می بینم فرق دارد البته شکست نفسی می کنی، شاید هم از ترس پزشک قانونی هست، همه اش را جدی نگیر

آوادخت یکشنبه 26 تیر 1390 ساعت 19:49


نامت را باید ویکی دلفین گذاشت
به هر حال من دیر با زود میرم دفاع شخصی. جایی که لازم باشه استفاده میکنم ازش..ولی اساسا زندگانی که با دعوا و زبونم لال کتک همراه باشه که دیگه زندگی نیست..اینجانب نیز به عدم اصطکاک اعصاب معتقدم لذا راه های خیر و سلامت را بر میگیزینم

اگر ویکی بگذاری سرمان شلوغ می شود، حوصله اش را نداریم
کلا مراقب باش، خواندی خبرها را که سر آن دو بدنساز چه آوردند، نگرانت هستیم

[ بدون نام ] دوشنبه 27 تیر 1390 ساعت 01:12

ان شاالله وقتی دو تا پستی که بهم قول دادی رو بنویسی ، من در قید حیات باشم

خواهی بود

ناهید کوچولوو دوشنبه 27 تیر 1390 ساعت 01:17 http://mohandes-kocholooo.tk/

کــــی بود ، کـــــــــی بود پست بالایی ؟


مــــــن بـــودم ، مـــــن بــــودم خــاله بزغـــــــاله


شاعر : ناهید
باید با لهجه ی خودم خونده بشه ؛ تا بدونی شعره

شعر جالبی بود، حکایت دیشب است که یک کنسرت تئاتر راک دیدیم، نفهمیدیم کنسرت است یا تئاتر ...
شاید به درد مربی مهد بخوری ناهید

جوزا دوشنبه 27 تیر 1390 ساعت 13:14 http://2peikar.blogfa.com

چه بی رحم ..
غصه ناک شدم ..
خدا هیچ کس رو اینجوری شرمنده همسایه ش نکنه ..

چه بگویم که همه را گفتی

ناهید کوچولوو جمعه 31 تیر 1390 ساعت 01:04 http://mohandes-kocholooo.tk/

ابدا به درد مهد بخورم ، اگه بروم مهد ، همه ی بچه ها رو شهید میکنم ، میفرستمشان بهشت
فقط 5 دقیقه ی اول دوستشان دارم اما بعدش حوصله ی ایراد و دستوراتشان را ندارم

آذرخش پنج‌شنبه 13 مرداد 1390 ساعت 16:37 http://asarakhsh.persianblog.ir

قصه تلخی است ..

گاه به تلخی زندگی..

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد