هر بار به بانک می آمد پر از انرژی بود و فضا را از انرژی مثبتش پر می کرد، برای امیر جوک می گفت و با حمید شوخی می کرد، به فاطمه می گفت هنوز برایش شوهر پیدا نکرده و حتما یکی از آن خوب هایش را پیدا می کند، از پ می پرسید چرا غمگین است، بعد می نشست و کلی با او حرف می زد تا غم ها رهایش کنند، آخرین بارها که آمد، معاون، برادرش مرده بود و آنقدر ناراحت بود که امضاهایش را پ می کرد، با معاون سه ساعت حرف زد و بعد حسابی ماساژش داد، معاون بهتر بود و روزهای بعد هم آمد تا معاون خوب شد و امضاهایش را خودش می کرد. یوگا، ماساژ و چند رشته دیگر کار کرده بود. خبر کوتاه بود، صبح شنبه که آمدیم گفتند مرده، خودکشی کرده، عصر پنج شنبه همه که رفتند، ابتدا رگش را زد و بعد خود را حلق آویز کرد، نامه ای نوشته بود و تحمل فشارهای مالی زندگی را با یک زن و دختر نداشت، حالا فاطمه بی شوهر می ماند و هیچکس نمی فهمید پ غمگین است، حمید و امیر کسی را برای بذله گویی نداشتند، زن و دخترش ......آه...... شاید شما هم آقای میم ، کارمند قراردادی شهرداری تهران در خیابان .....، مسئول بخش ...... را بشناسید.
.
.
.
من حالا میخواهم از پ بپرسم چرا قبلا غمگین بوده
چرا قبلا غمگین بودی ؟
پ که من نیستم، خواهرم هست، دلیلشو هم می دونم هم نمی دونم،
هوراااا نظرم ثبت شد
فکر نمیکردم ثبت بشه ، ..
منم هورااا
هر چند در مغز من فرو نمیرود که به خاطر فشار مالی دست به همچین کاری زده باشد اما
روحش شاد
فشار مالی به همراه درک نشدن توسط اطرافیان می تونه باعث بشه.
اه ...
خیلی خوب نوشته بودی .. خیلی غم انگیز.. مخصوصاجمله آخر.
کاش چنیین داستان واقعی اصلا وجود نداشت، در جمله آخر می توان آدرس آدم های زیادی از این شهر و کشور رو توش دید.
alan to 11 salete yani?
che bahush budi k 7-8 salegi bargh ghabul hodi
;)
11 برای این بود که اگر عددی نمی نوشتی قبول نمی کرد، درباره ی سنم، زمانی که ترم یک بودم، ترم سه بودی، البته یک سال پشت کنکور بودم،
خودم دهه ی چهل زندگیم رو دوست دارم، هرچند سال ها تا رسیدن به اون فاصله دارم...
ishun ham age miraft ba ye ravanshenas harf mizad laaghal khodesho nemikosht.
gahi bazi adama ba harf zadan khali mishan va tab miaran
gahi bazia mesle in agha k khoshbakhtane nemishnasam kie khodeshuno mikoshan
rahatttarin rah
bichare zan & bachash
درباره ی راه و روش دیگران در زندگی سعی می کنم نظر ندم، در پست آخرت، دخترک شاید یک زمانی خیلی پولدار شه و این مشکلاتی که داشته براش عقده بمونه و به هیچ کس نگه و به قول پست "دردهای پنهان" ت، زخم هایی هست ......حالا روانشناس و روانپزشک چیکار می خواهند بکنند؟
نمی دانم زنش بیچاره است یا با چاره، شاید او مردش را به این نقطه رساند، اما بیچاره دخترش.
خودکشی در بعضی از سنین شجاعت می خواد، شجاعت فکری و عملی،
نسخه رفتاری همه یکی نیست
اون دخترک اگه پولدار هم بشه عقده اون روزا اذیتش نمی کنه
یادش می مونه
براش تک تک اون روزا هم ارزشمند خواهد بود
قدرت درک مسائلش می ره بالا
داستان مشابهی اگه بشنوه درک می کنه
واقعا درک می کنه
نه اینکه یه جمله بگه: اوه متاسفم. درک می کنم که چی می گی
تو خونه فونت فارسی دارم
:)
همه ی دخترها اینطور نیستند، دختر داستانت در این ویژگی ها بیشتر به دختر داستان ها شباهت دارد یا اعتماد به نفس فراوان دارد یا خیلی خانم هست.
فارسی خوندن راحت تره تا فینگلیش
اوا خاک عالم به سرم


حداقل میذاشت فرار میکرد بهتر ازین خودکشون بود...اوا؟ کاش اصلا من پول داشتم کمکش میکردم..وای...یعنی یوگا هم کمکش نکرد؟
خب حالا مثلا نگی فکر کردی ما نمیدانیم که 32 الی 33 سال داری
اول از آخر شروع می کنم، یا خودم رو سانسور می کنم یا زبان سبزت را سرخ
شاید پول هم کمکش نمی کرد، گاهی که نشود هیچ چیز به آدم کمک نمی کند.