همه چیز به هم ریخته است، گرگ ها که تا چند وقت قبل برای هم چشم غره می رفتند و زوزه می کشیدند؛ حالا به جان هم افتاده اند* مردم ده چراغ هایشان را روشن کرده اند ** شمشیرها را می بندند ***تا به دسته گرگ ها حمله کنند، البته هدف نجات ایران بانو نیست، گرگ ها هر روز که می گذرد یاغی تر می شوند**** و امنیت اهالی ده را بیشتر به خطر می اندازند، ایران بانو نحیف لاغر در دست گرگ ها گروگان شده برای معامله، تورم، بیکاری و رشد اقتصادی منفی، پایین آمدن در آمد سرانه و.... همه او را ضعیف و ضعیف تر کرده، پسران ایران بانو نیز کاری از دست شان بر نمی آید، گرگ معتاد پسری را معتاد کرده، گرگ وحشی، پسران و دخترانش را در خیابان تار و مار کرده است و گرگ بی ناموس به پسر دیگر در زندان تجاوز کرده، گرگ معنوی هم به پسر دیگر فقط دروغ و خیانت دو رنگی را یاد داده است، گرگ هالو، پسران را احمق و خرافاتی کرده ، وضع دختران ایران بانو هم بهتر از پسرانش نیست، آنجا که مردی نمی ماند، دختری برای زن شدن و مادری کردن نمی ماند،،،،،
دوستی نوشته بود صدای طبل جنگ می اید و من، صدای صف های در حال تشکییل شدن را می شنوم، روزهای فروشگاه های خالی از جنس و مردمان خاکستری، روزهایی که هر روزش نام کوچه ای را به نام پسران ایران بانو می کردند، روزهایی که سیگار کوپنی بود و جان آدم ها گوشت قربانی.
------------------------------------------------------------------
* حمله دیروز سی مامور دادستانی به روزنامه ی ایران برای دستگیری مشاور رییس جمهور
** تشدید تحریم ها توسط جامعه جهانی،
***تحریم بانک مرکزی توسط انگلیس و بعد از ان هم بقیه ی بانک های دنیا
**** گزارش آژانس و اشاره به اینکه فعالیت ها برای ساختن بمب حتمی است.
.
.
.
.
امیدوارم فقط جنگ نشه :(
خیلی خوب نوشته بودی. بیان زیبایی بود از حال و روز ایران بانو و فرزندانش
جنگ چیز وحشتناکی نیست، کل کشته های ما در طول جنگ با کشته های حوادث رانندگی 20 سال اخیر برابری می کند، جنگ فقط نام ترسناکی دارد.
ایران بانو پسران ناخلف و خیانتکار زیاد دارد.
خودم هم بعد از چند وقت بی خبری باشنیدن این خبرها در یک بخش بخری کلی شوکه شدم..
چقدر قشنگ پاورقی درست کردی و توضیح دادی .

سیگار کوپنی یعنی ... ؟
هیچ جا امن نیست ، حتی بلاگ اسکایی
یعنی سیگار سهمیه بندی بود، مثل خیلی چیزای دیگه...
قبول دارم، تو ایران هیچ جا امن نیستت
واقعن به همین شلوغیه که گفتی؟
جنگ اصلن خوب نیست.حتی اگه اون مقایسه ی مرگ ومیری تو رو هم در نظر بگیرم.همون آمار تصادفاتو...
لااقل اینو چون جنگ زده بودم خوب می فهمم
هنوزم وقتی هفته ی دفاع میرسه وفضا اونجوری میشه تمام روحم می لرزه...چه برسه که هسته ای ام بااااااشه
بستگی داره چطوری ببینی، گاهی خیلی شلوغه..
از جنگ خوشم نمیاد، اما جنگ سالارانی که بر طبل جنگ می زنند و هماورد می طلبند جای دیگری هستند، چکمه هایشان را روی شانه هایم حس می کنم...و کمر ملتی که از فشارشان خم شده....
من هم می ترسم
پستت در نوشتن این یکی بی تاثیر نبود