دلم می خواست امشب با کسی حرف بزنم، قدیم ها در مسنجر شاینا همیشه آآن بود، روزها می خوابید و شب ها تا دیر وقت بیدار بود، حتی بیشتر از من، برایش که حرف می زدم مثل آدم هایی که در دنیا خودش است حواسش نبود چه می گفتم، من هم مثل آدم های مست برایش حرف می زدم، فردا نه او یاد داشت و نه من، امشب هم می خواهم مست کنم و برای کسی بگویم آن چه که خود نیز نمی دانم، شاینا، زودتر از آنچه که فکرش را می کردم و زودتر از اینکه سبک و سنگین هایم تمام شود، رفت. این فیس بوک لعنتی و این فیلتر شکن، در مسنجرش یک دوست دیده ام، می خواهم برایش بگویم و این فیلتر شکن نفس ندارد صدایم را برساند، صدایش را بیاورد، لعنتش می فرستم و از آن خارج می شوم،،،،، می خواهم با کسی حرف بزنم درباره آنچه که نمی دانم........... حسی درونم می گوید بگو، نمی دانم،،،، افراد را یکی در حافظه ام مرور می کنم، با چه کسی در این وقت می توان حرف زد، ایکس، ایگرگ، ..... هیچ کس نیست که بتوان مست کرد و برایش گفت، حتی ایکس و ایگرگ الفبا هم از حرف هایم می خندند بلند بلند، چه برسد به ایکس و ایگرگ های واقعی. می خواهم حرف بزنم، یک نفر فقط یک نفر...... آرام باش، آرام، آرام،،،،، چه می خواهی بگویی، نمی دانم، شاید فقط یک نفر برای شنیدن، شنیده شدن، شاید.
.
.
.
.
خب همین جا حرفات رو می زدی
حالا حتما باید یکی باشه که بپرسه ای اس ال؟ :)
حرفی نیست، فقط می خواهی گوشی برای شنیدن ناگفته ها دداشته باشی
منظورت یه آدم مجازی بود؟یه آدم دور؟!
واقعی بود، در همین تهران
چطور نمیدانی چه میخواهی بگویی ، و شک نداری حرفهایی را که خواهی گفت ، ایکس و ایگریگ به آن میخندنند ، آن هم بلند بلند ؟
خواب آلوده ایی ، آسوده بخواب ، شاید خوشبختی چون دیگری از درد نمیتواند بخوابد !
به حرف های عالم مستی رویاهایی کودکانه هستند که همه به آن ها می خندند،
من هم که خوابیدم خوشبخت شدم
گاهی فقط دلت غریبه ای می خواهد که بیاید گوش کند...قضاوت نکند...و برود
دقیقا
من درد مشترکم مرا فریاد کن
آقا من دیوار رو پپیشنهاد میکنم..هم گوش میده هم به کسی نمیگه..اینقده خوبه
اصولا شما خانم، ذهن خلاقی دارین، یک هو این اجانب شما رو ندزدن، میدونی که جابز تازه فوت کرده و به یک ذهن خلاق شدیدا نیازمندن