صبح برای آزمایش خون با پدر به بیمارستان رفتیم، در آزمایشگاه نشسته ام و آدم های مختلف را می بینم، تصمیم جدی گرفته ام، روزهایی که زنده بودنم با درد و رنج و نیاز به مراقبت های ویژه باشد، یک سرم، حاوی مرگ آرام انتخاب کنم، همان کاری که پزشکان سوییسی برای بیماران غیر قابل درمان خود می کنند.
.
.
.
.
در کشور های عربی این کار ممنوعه و اجازه ی همچین کاری ندارنند .
در این حالت من ترجیح میدم ، اگه امکانش هست اعضای بدنم رو اهدا کنند به جای سرم .
در ایران هم ممنوعه، پیر که می شی، عضو سالمی برای اهدا نمونه،،،،،چنین بار هست که میام وبلاگت اما باز نمی شه، مشکل از بلاگفا نیست، چون بقیه ی بلاگ ها رو باز می کنه،،،این هفته و هفته قبل اینجا بارون بود، دایم یادت می افتادم که نوشته بودی در حسرت بارونی..
شاید دیگه ایران پسوند TKرو پشتیبانی نمیکنه . این ادرس بالایی رو جایگزین کن .

دیدی گرما اومد و بارون نیومد ، اشکال نداره
شاید خدا میخواد سوپرایزم کنه ، مثلا تو اوج گرما بارون بباره
تا من بیشتر سوپرایز بشم
آره این یکی جوب داد
کاری نداره، از قطر تا اینجا ۳ ساعت بیشتر راه نیست، یک هفته بیا اینجا، سفر کردن که اینقدر سخت نیست،
با اتانازی موافق نیستم چون عملا غیر قابل انجامه...وقتی آنقدر مریض باشی قدرت تصمیم گیری هم نداری....
نمی گذارم به آنقدر مریضی برسد، دردها که زیاد شد، زندگی که سختت شد، باید بروی، هرچقدر هم که صاحب خانه میهمان نواز باشد.
من اگه خیلی پیر شده باشم با این شرایط ممکنه که این کارو بکنم اما تو جوونی عمرااااااا..این برنامه و بذار واسه دوران پیری .
منم گذاشتم برای همون پیری ، البته نشستن توی ماشین و ول کردن اگزوز توی ماشین هم بدک نیست، نیاز به سرم و دکتر هم نداره !!
من مطمئن نیستم اون زمان همین تصمیمو بگیرم
آدم گاهی اونچنان چنگ می زنه به زندگی که...
از آن آدم ها بودم که موافق تئوری رنج بردن و لذت بردن بودم، آن موقع زندگی ابعاد معنوی ای هم داشت،، این روزها که در جامعه همه چیز رنگ باخته من هم ....معلوم نیست، شاید آنموقع عمر نوح طلب کنم.