د لـــــــــــــ ــــــــفــــــ ــــــیــــــ ـــــــــن

ایــن هــمــه بـــــــی قـــ ــــراریــت از طـــلـــــب قـــ ــــرار تــــوســــت........طـــالــــب بـــــی قـــ ــــرار بــاش تــا کـــه قـــ ــــرار آیــــدت

د لـــــــــــــ ــــــــفــــــ ــــــیــــــ ـــــــــن

ایــن هــمــه بـــــــی قـــ ــــراریــت از طـــلـــــب قـــ ــــرار تــــوســــت........طـــالــــب بـــــی قـــ ــــرار بــاش تــا کـــه قـــ ــــرار آیــــدت
نظرات 9 + ارسال نظر
فاطیما شنبه 29 بهمن 1390 ساعت 22:48 http://dokhis.blogsky.com

اوهوم...

همه ی داستان ها مانند داستان تو نمی شوند، برخی، مانند این یکی آخرش هیچ است.

سایه یکشنبه 30 بهمن 1390 ساعت 14:05 http://private-note.persianblog.ir/

اینکه میگی خیلی درسته اتفاقهای عاطفی آرام و بیصدا می آیند و قبل از اینکه فکر کنی به اوج می رسند...

به قول شاعر، نرم نرمک می رسد بهار

دکتر نفیس یکشنبه 30 بهمن 1390 ساعت 22:15 http://drnafis.blogfa.com

این تجربه ی خوبی بوده. قدرش رو بدون !

تا چند روز بی اشتها شده بودم از این تجربه ی خوب،،،

ناهید کوچولووو یکشنبه 30 بهمن 1390 ساعت 22:28 http://mohandes-kocholooo.blogfa.com/

نفهمیدم
یعنی نامزد داشت ؟

چقدر شکممون رو واسه شیرینی صابون زده بودیم
راستش ناراحت شدم .

اینجاست که آن ب نه ب ، بدردت می خورد حیف آن صابون ها که زدی، حالا گرسنه از حال نری روز اول که این ها را نوشتم، همه ی اتفاق ها افتاده بود، حیفم آمد برایتان ننویسم.

باران دوشنبه 1 اسفند 1390 ساعت 00:51 http://hto.blogfa.com

این که از همین ابتدا فهمیدی که این عشق ممنوعه ست خوبه.بدترین حالت زمانیه که احساساتت زیادشده باشه و بعد بفهمی .

آه....

ناهید کوچولووو دوشنبه 1 اسفند 1390 ساعت 14:08 http://mohandes-kocholooo.blogfa.com/

دیشب چند بار این متن رو خوندم تا از شوک در بیام ؛ همچین پایانی براش تصور نمیکردم .
(ما یه ضرب المثلی داریم که میگه :خیرة فی غیرة )

چه شوکی؟؟؟، هنر داستان این است که تا آخر دست نویسنده را نخوانی....این ضرب ا المثل به فارسی چی میشه؟؟

ناهید کوچولووو دوشنبه 1 اسفند 1390 ساعت 23:20 http://mohandes-kocholooo.blogfa.com/

من این پست رو از اول به دید قصه نگاه نکرده بودم ، برای همین ناراحت شدم .
این ضرب المثل ، یه نوع همدردی هست ، نمیدونم ضرب المثل فارسی معادلش داریم یا نه ؛ یعنی غصه نخور شاید خیر در دیگری باشد .

ممنون از همدردیت به سبک عرب، اینشالله خیرش هم میاد.

سایه پنج‌شنبه 4 اسفند 1390 ساعت 00:06 http://shadowplay.blogsky.com/

حس عاشقی در هر حالی زیباست ...
ولی من نفهمیدم آخرش چی شد ؟!

این یکی رو راست میگی..اتفاقا این هفته سریال آشنایی با مادر موضوعش به همین پست من مربوط بود.
آخرش یک چند روزی اینجا بود، بعد برش داشتم.

سایه پنج‌شنبه 4 اسفند 1390 ساعت 00:21 http://shadowplay.blogsky.com/

تا شاهرود راهی نیست از اونجا یه ده دقیقه بری به بسطام می رسی . شهر آروم و زیبایی است فکر کنم اواخر اسفند تا اوایل خرداد هوای خوبی داشته باشه . یه مهمانسرای جهانگردی هم داره که می تونی یکی دو شب بمونی و گردشی داشته باشی . درباره ی مقبره ی بایزید هم یه تحقیق داشته باش اینجوری بیشتر علاقه مند می شی به رفتن . ایشالا بری و خوش بگذره

شاهرود هم باید شهر قشنگی باشه،، مرسی از راهنمایی کاملت.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد