دور این فلکه اول نیروی هوایی همیشه یک دختر ترگل مرگل ِخشگل، عینهو پپنجه ی آفتاب وایستاده، از اون ها که موهاشون رو م ِ ش ِ روشن کردن و یک طرفه بایین دادن و یک شلوار تنگ سفید با یک مانتوی زرد بوشیدن و همیشه هم با یک پسر جوونی که ماشینش کمتر از کمری نیست با یک عینک دودی بزرگ و دگمه های پیراهن ِباز که موهای مشکی سینه شون رو ریخته بیرون، می یاد و می بردش، یعنی قرار دارند، نه اینکه یک دختر و پسر باشن که همیشه اونجا قرار بگذارند، نه هر بار یک جفت مختلف،اونوقت ما، که اینجا منظورم دقیقا خودمه، از سر کار برگشته و کیف بدست و قدم زنان داریم می ریم خونه و از این هوای مطبوع بهاری لذت می بریم !!!!،،،،خدایا، نه اون ماشین مدل بالا رو می خوام نه اون دختر، حوصله ی این ق ِرتی بازی ها رو هم ندارم، زودتر سهم ِ منو از این دنیا بده، من رو به خیر و شما را به سلامت.
.
.
منم سهم خودمو می ی خوام
اینجا ارثی که نمی دن، حقتو می خوای، از من نه از اون.
آخه محمد جان سهمت و که نمیارن در خونه بهت بدن . باید خودت یه قدمی برداری !..
می فهمی که چی می گم ؟!
آره دقیقا، هیچ چیز رو نمی دن، همه چیز گرفتنیست، اصولا طبیعت اینگونه عمل می کند.
وقتش که شد سهمت میرسه حتمن ! شک نکن
شک کرده ام خیلی وقت است !
ای بابا محمد!! اون جنس پسرا رو نمیشناسم ولی با این جنس دخترا خوب آشنایی دارم.
باید ریخت منو وقتی از سر کار میام ببینی، کمترین کاری که میتونم بکنم اینه که مقنعه م رو صاف کنم و موهام که مث دم کلاغ از همه طرف زده بیرون بکنم زیر مقنعه! وقتی از سر کار میام رسماً قیافه م مثل سوسکه.
ولی سهم خودمو پیدا کردم، اونم چه کسی؟؟ کسی که وقتی از سر کار برمیگرده نصف پیرهنش از توی شلوار زده بیرون و پشت زانوی شلوارش مث آکاردئون شده و موهاش هر کدوم به یه طرف سر بلند کردن!!
خب آدم بالاخره یکیو پیدا می کنه که لنگه ی خودش باشه!
منم با اون جنس ها آشنایی دارم، هر کی برای خودش تو این دنیا یه عالمی داره،،،،لنگه هم شدین، شاید اگر با کس دیگه ای برخوردمی کردین طور دیگه ای می شدین، زندگی باید یک جور بگذره، برای یکی اوونجوری برای یکی اینجوری، مهم گذروندنش هست و اون احساسی که از گذر زمان خواهی داشت.
پدربزگ خدابیامرزم همیشه این شعر رو واسه ما میخوند
نعمت روی زمین قسمت پر رویان است
خون دل میخورد آن کس که شرم و حیایی دارد
تو هم اگر سهمت رو میخای برو دنبالش کسی نمیارش دمه خونتون
خدای بیامرزدش که شعر خوبی می خواند، این هم نقصی در خلقتش !!
سهم ؟؟؟؟....
اصلا مشکل با این دارم
اما مطمئنم اگه سهمت دستت نیست ، یه جایی مونده بی صاحب . نه اینکه سهم تو دست یکی دیگه باشه..
اصلا معتقدم کسی نمی تونه سهم کس دیگه ای رو برداره
هر چند مثال نقض زیاد دارم برای همین اعتقادم ها !
تعبیرم از سهم یافتن معنایی برای زندگانی بود، آنها اینگونه یافته اند زندگی را....
اگه سهم منو کسی دیگه برداره من میدونم و اون و یک تیزی
چقدر با خدات ، خشن صحبت میکنی ! !
،
وقتی دل خوش نباشه ، ماشین فراری هم نه ، ماشین رز رایز رو هم داشته باشی ، فرقی به حالت نمیکنه .
،
راه برگشت از کار رو بهتره به این فکر کنیم که تا حالا به چه موفقیت هایی دست پیدا کردیم ، و چه کار کنیم که بیشتر از این پیشرفت کنیم .
قدم زدن عالیه ؛ اگه هوا مثل اینجا گرد و غباری نباشه ، حتما لذت بخشه . البته نه با دمای 48 درجه .
رابطه معبودی نداریم !!
.
حالا فِراری رو بده شاید...
.
....
.
قدم زدن عالیه، زیر نم بارون توی هوای 19 درجه...
امین امین امین
سوربرایزم کردی.....امین امین امین...