د لـــــــــــــ ــــــــفــــــ ــــــیــــــ ـــــــــن

ایــن هــمــه بـــــــی قـــ ــــراریــت از طـــلـــــب قـــ ــــرار تــــوســــت........طـــالــــب بـــــی قـــ ــــرار بــاش تــا کـــه قـــ ــــرار آیــــدت

د لـــــــــــــ ــــــــفــــــ ــــــیــــــ ـــــــــن

ایــن هــمــه بـــــــی قـــ ــــراریــت از طـــلـــــب قـــ ــــرار تــــوســــت........طـــالــــب بـــــی قـــ ــــرار بــاش تــا کـــه قـــ ــــرار آیــــدت

زنی با لباس یکدست سفید و لبخندی زیبا، پل عابر دوم بزرگراه رسالت.


لبخندی 

بالای پله ها

مجذوبم می کند


چشمانم

به دنبالش 


از من عبور می کند 


نگاهم در امتداد مسیرش

تا جایی که دیگر گم می شود

خیره می ماند


بی آنکه

این همه شیدایی را

به لبخندی

و نگاهی 

درک کند


..................

زنی با لباس یکدست سفید و لبخندی زیبا، پل عابر دوم بزرگراه رسالت.


این را هم بخوانید " هفتِ پنج "





نظرات 5 + ارسال نظر
زهراا پنج‌شنبه 17 مرداد 1392 ساعت 14:55 http://skyshare.blogsky.com

اسم، خیلی خاصه،
ولی خود ِ شعر اونقدرا انتظارو برآورده نمی کنه!

اسم یک محله، از گوگل هم می تونی ببینی.
معلومه، اگه می تونست، که الان شاعر بودم :) .
مرسی از حضورتون.

خانوم دکتر پنج‌شنبه 17 مرداد 1392 ساعت 15:15

نوشته ی کیه؟
چقدر به باور وجود همچین چیزهایی نیاز دارم!
واقعا هست؟

برای من هست

فکر کنم در بست "عشق در ساعت 12 نیمه شب" این موضوع برام اتفاق افتاده و نوشتم، یکی دوبار هم در بیمارستان درباره ی برستارها و دکترهای جوان این اتفاق برام افتاد، که دیگه ننوشتم،،، احتمالا برای شما هم اتفاق افتاده و کسی اینچنین شما را خواسته،،، اما خُب نفهمیدید، نگفته !!!

دیدید که به چندتاییش خودم اعتراف کردم، !!

رها جمعه 18 مرداد 1392 ساعت 09:37

من هم چند روز پیش زنی دیدم با لباس یکدست سفید
..
خواستن های این مدلی که فردا یادت میمونه اما حست نمی مونه ، آرامشی به دنبال نداره ،
اما طبیعیه ، ازش گریزی نیست

در اینجا لبخند زن س ِحر انگیز بود تا رنگ لباسش، البته رنگ هم تاثیر داشت
با نظرت موافقم، آرامشی نداره،
اما شاید نوعی این نوشتن ها گفتن ها تقویت حس های درونی آدمی باشد، زمانی شده بود که نسبت به هیچ چیز و هیچ کسی حسی نداشتم، به اینجا که دوباره رسیده ام گامی به جلوست.
خوش امدی، نبودبد، نمی نویسید؟

سارا کاتوزیان دوشنبه 21 مرداد 1392 ساعت 01:27 http://sazesara.blogfa.com/

- خب کسی نظر نقادانه نخواست اما من میگم نظر خودم رو!
"هفتِ پنج" حرفه ای تر بود...
"زنی با لباس یکدست سفید و لبخندی زیبا، پل عابر دوم بزرگراه رسالت" ملموس تر بود...

- و سوای شعر باید بگم که:

من طرح نوشتن رو نمی دونم... اما می دونم که میشد از تصویر نوشته ی این پست، طرح زیبایی هم نوشت...

- یادم نمیاد که اینجا شعری رو به قلمتون خونده باشم... البته الان تمرکزم کمه، شاید هم خوندم و خاطرم نیست... علی ای حال، کاش بیشتر در زمینه ی شعرنویسی سرمایه گذاری کنی... به نظرم اومد که میتونی...

"هفتِ پنج"، شاعرش حرفه ای بود،
"زنی با لباس یکدست سفید و لبخندی زیبا، پل عابر دوم بزرگراه رسالت" برای مردی هست که هیچ وقت تجربه ی شاعری موفقیت آمیزی نداشته.

تو این چند وقت که شما خواننده اینجا هستین، شعری ننوشتم، اما برای قدیم ترها شعری با نام " کاغذ کاربن" داشته ام...و یکی دوشعر دیگه...کلا استعداد شاعریم فروکش کرده....

در شاعری بعید می دونم استعداد داشته باشم، اما جای امیدواری هست که استعدادش رو در من می بینید.

ناهید کوچولووو دوشنبه 21 مرداد 1392 ساعت 21:39

چرا من نمیتونم این رو شعر ببینم ؛ حتی هفت پنج ؟

نمی تونی ببینی، عجیبه ؟؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد