د لـــــــــــــ ــــــــفــــــ ــــــیــــــ ـــــــــن

ایــن هــمــه بـــــــی قـــ ــــراریــت از طـــلـــــب قـــ ــــرار تــــوســــت........طـــالــــب بـــــی قـــ ــــرار بــاش تــا کـــه قـــ ــــرار آیــــدت

د لـــــــــــــ ــــــــفــــــ ــــــیــــــ ـــــــــن

ایــن هــمــه بـــــــی قـــ ــــراریــت از طـــلـــــب قـــ ــــرار تــــوســــت........طـــالــــب بـــــی قـــ ــــرار بــاش تــا کـــه قـــ ــــرار آیــــدت

برود پیک

باز کردن معبر یا مسیر برود پیک و حالا در بوغ و کرنا کردن آن و به خورد ِمن و تو  و دادن نام ِ مسیر ایران به آن، چه فرقی با باز کردن معبرهای مین به واسطه ی قدم نهادن روی میدان و انفجار و مرگ یک انسان دارد؟؟

آن هم از بی برنامه گی بود و این یکی هم از ....، در آن یکی عده ای سردار سپاهی کمتر از سی سال و کم تجربه از دانش  نظامی، برای رسیدن به آمال و برنامه های خود، بدون هیچ پشتیبانی کافی برنامه ی حمله می ریختند و آن ها هم با اطلاع از هیچ کمک و پشتیبانی فدراسیون، دولتی ها و کمک مالی برنامه ریختند و جانشان را کف کوهستان گذاشتند.

اینکه از حس ِایران دوستی مان استفاده می کنند و دایم از نام مسیر ایران استفاده می کنند، تا که غیرتی مان کنند، که اعتراض کنیم، چه فرقی با پخش ِسرودهای ملی و غیرتی کردن مردم برای رای دادن در روز انتخابات دارد.

می دانیم  خزانه ی دولت به کف دیگ خورده، نه اینکه پول ندارد، دارد، برای واردات خودروهای آنچنانی، نه برای دارو ......و می دانیم نه این دولت که حکومت در این سی و چند ساله اهل ِخرج کردن ِپول برای افتخار ایران نیست، نه اینکه فقط دولت اینگونه باشد، مردم هم همینند، اهل نذری های آنچنانی و سفرهای افطار ِ رنگارنگ و......برای گرفتن برکت به مال و کسب و.... هستند، اما برای افتخار ِایران دریغ از ریالی. اینکه حکومتی به مردم بیمار کشورش رحم نمی کند، چه انتطاریست که رحمی به ورزشکارانش کند و اینکه ملتی ریال هایش را در سفره های نذری اش خرج می دهد، نه سالمندان و پرورشگاه هایش، چه انتظاری که به سازمان های مردم نهادش کمک کند... 

زمانه عوض می شود و آدم ها عوض نمی شوند، اینکه سکولار، لیبرال یا مذهبی باشی فرقی نمی کند، همه مان می خواهیم کارهای مان را با حداقل امکانات و در سریع ترین زمان ممکن انجام دهیم و جالب اینکه منتقدانمان را به شدت سرکوب و متهم می کنیم.....  






نظرات 4 + ارسال نظر
ناهید کوچولووو سه‌شنبه 8 مرداد 1392 ساعت 17:55

به چه قیمتی باید افتخار افرین بود ؟
کشورم به افتخار آفریناش در چه حیطه ایی ارزشی قائل هست ؟ اگه ارزشی قائل نیست هنوز باید افتخار افرین بود ؟

نمی دونم
سوال های سخت می برسی

خانوم دکتر جمعه 11 مرداد 1392 ساعت 00:33

تا حالا شده به خودت بگی شغلم چقدر خطر داره
ممکنه هر لحظه آسیب جدی بخورم
برای ما ممکنه با هر بار جراحی سوزن تو دستمون بره.خون تو چشمت بپاشه.که تا حالا کم اتفاق نیفتاده.این یعنی خطر ...ممکنه مریض بمیره و یه دیه کامل بیفتی.هزار تا عارضه پیدا کنه.وسیله کار خراب بشه....کلی ضرر مالی و معنوی بخوری...حتی سلامت خودت...
دستت رو عقب می کشی...بی خیال کار می شی...؟
مگه کاری هم بی خطر میشه؟
اگه واقعا علاقه رفتن به فضا برای فضانورد کمتر از حفظ جونش باشه...نباید بره
اگه خلبان نگران جونش باشه نباید هیچ باری بپره حتی بار اول
اگه من خیلی نگران باشم و علاقه به کارم کمتر از حدی باشه که خطرش رو بپذیرم نباید اون کار رو بکنم
این دلیلی هستش که خیلی ها نمی تونند خطر کنند
برای یه کسی که همه عمر آرزویی داشته مرگ یه چیز تعریف شده است و البته افتخار!
کسی که سربلند می تونه بگه رفتم و به هدفم رسیدم و مردم!
نمی گم حرف شما درست یا غلطه...اما شاید اون کسی که از کوه بالا میره به این حد از شجاعت و علاقه رسیده که میپذیره ممکنه هر اتفاقی بیفته
به هر حال جاشون همیشه خالی می مونه...اما اقتدارشون ما رو هم سربلند میکنه....کسی که تا پای جونش ایستاد! به خاطر هدفش!

برای هر کاری خطر وجود داره، اما با وسایل ایمنی و یا گاه پشتیبانی کافی، این خطرات رو کم می کنیم، البته معمولا ما ایرانی ها یلخی این کار رو می کنیم و ممکنه بدون هیچ وسیله ایمنی کاری انجام بدیم،
فرق نمی کنه، فضانورد باشی یا کوهنورد، برای رسیدن به آرزوها باید راهی مطمئن یافت، همونطور که یافته اند و هیچ فضانوردی در آسمان نمرده......بنظرم کسی که در راه ارمانش می میره با کسی برای رسیدن به آرمانش سالها سعی و مقاومت و برنامه ریزی می کنه، خیلی فرق داره، فرماندهی که در جنگ فرمان عقب نشینی صادر می کنه و جان سربازانش رو حفظ می کنه، کارش با ارزش تره تا فرماندهی که بر سر لجاجت یا حتی غرور ملی همه ی نیروهاش رو به کشتن می ده.

خانوم دکتر یکشنبه 13 مرداد 1392 ساعت 00:34 http://ims2001.blogfa.com

خطر لحظه های ما را چه کسی می پذیرد....وقتی هیچ تضمینی برای هیچ نیست؟ وقتی ایمنی در این حده که بهت بگن مراقب باش....من نباید برم سر عمل؟

زاویه دید ما به زندگی.....
گاهی نگرانم....حتی برای بیمار!
مخالف حرفتون نیستم اما یه کم جای بحث داره

هیچ کس، تنها حسی دورنییست که انسان را به انجام کارها وا می دارد، شاید وجدان .....شما سر عمل می روید، همانطور که من هم در این مواقع کار را زمین نمی گذارم، اما کارمان درست نیست......

هر دومون در عمل یک کار رو انجام می دیم، اما در تئوری با هم اختلاف نظر داریم، من اعتراض می کنم، تا راهی بیابیم برای رهایی از این همه خطر و بی برنامه گی...

سارا کاتوزیان یکشنبه 13 مرداد 1392 ساعت 21:22 http://sazesara.blogfa.com/

حرف، بسیار است و زبانمان و روحمان و دلمان و فکرمان و کلهم وجودمان، خسته... همین قدر بگویم که، یاد دیالوگ مظفرالدین شاه افتادم در فیلم کمال الملک مرحوم "حاتمی":
"همه چیزمان باید به همه چیزمان بیاید..."
همین...

او مظفر الدین شاه بود که مملکت را به خودش و پدرش و اجدادش به آنجا و اینجا کشاندند، ما باید با آن ها فرق داشته باشیم و کمی اصلاح کنیم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد