دوران کودکی ام؛ کارتونی نشان می داد، کِرمی به داخل خانه ی خرگوشی می رود و خرگوش هنگام رفتن به خانه، متوجه حضور مهمانی ناخوانده می شود، می پرسد کیستی و کرم بادی در گلو می اندازد و از ته لانه، به گونه ای که طنین صدایش مانند بلند گویی در فضا می پیچد و قدرت صدایش را چندین برابر افزایش می دهد، می گوید، منم شاه ِ شاهان، قدر قدرت تمام عالمیان، سردار بزرگ جنگ ها، کسی که برق شمشیرش در جنگ لرزه بر اندام دشمنان می اندازد و آرامش و آسایش برای مردمانش به همراه می آورد، منم که غرشم همچو شیر، سرعتم همانند پلنگ، هوشم همچو جـغــد، نگاهم مانند عقاب دقیق و قوی، سیاستم همچو روباه بی خطا، منم سلطان این جنگل و تمامی جنگل ها، منم شاه ِ شاهان، سردار پیروز ِ تمامی جنگ ها، آنکه از سرهای بریده دروازه ها می سازد و از اسیران قطارهای طولانی، منم شاه ِ شاهان.
خرگوش ترسی می خورد و می فهمد از پس این موجود عجیب و غریب بر نمی آید، برای گرفتن لانه اش می رود و هر بار حیوانی از جنگل می آورد، هربار حیوان جدید از ترس بر خود می پیچد، تا که نوبت به شیر می رسد، شیر هم اینگونه می شود و کسی حریف این شاه ِشاهان نمی شود. تا ....
فکر می کنم، این وبلاگ؛ برایم شده همان لانه ی خرگوش، صدای ضعیفم را آنچنان قوی و بلند می کنم و کلمات را دربند، که گاه خودم باورم می شود که شاه ِ شاهان هستم و .....
نوشتم؛ بگویم، تصویری اینگونه از من، خطاست، بقول دوستی؛ عادی ام، عادی تر از آنچه در تصوراتتان دارید و اگر در کامنت هایم، یا در پاسخ کامنت هایتان، بی ادبی، گستاخی یا زیاده روی کرده ام، بر من ببخشایید و از این به بعد اینگونه ام ببینید، انسانی که به اجبار در جایی افتاده و هر کلامش بی اختیار طنین می کند و تقویت می شود.
Badesh kerme chi shod?
Oon mokaabe chi?pakkon?
در یوتیوب دنبال کارتون گشتم، نبود،
آخر کار آدم های درغگو چی می شه، همون
باک کن نیست.
تو هم ما رو ببخش اگه کامنتمون رو در شرایط نامناسب روحی و جسمی نا خوش احوال نوشته ایم و ناخوادگاه دلخور ، یا .. رنجوندیمت .
، میدونی یعنی چی ؟
من که نخودی حساب میشم
شما که فقط غلط های منو گرفتی
شما سر گل جنس هستی، نخودی چی چی هست
ما هم مشتاقیم ادامه ی کارتون کرمه رو بشنویم ، کارتون دوران بچگی ما سالی و سیدرلا و هفت کوته و .. بود .
اون معکبه پاکنه ، یه قطعه اش هم مثل حبه ی قند اون گوشه ی تقوییم هست .حالا جایزه چی میدی ؟
دنباله ای نداره، می گردم در یوتیوب ببینم بیدا می کنم..
اون مکغب چهار برابر از حبه ی قند بزرگتر هست، باک کن هم نیست، حالا جایزه بی جایزه
حرفم رو پس می گیرم ، اون مکعبه شبیه کاغذ هست
مهم اینه که علت بودنش رو بدونی تو عکس
چه میز مرتبی!
فکر نمیکردم عینکی باشید!
بهتر بگیم میز خالی !!
عینک برای گرفتن اشعه های یو وی مونیتور استفاده می کنم و اندکی آستیگمات.
عینک می زدی یادم نمیاد ؟!
یعنی با این عکس می خوای بگی یک پسر اهل علم و دانش هستی ؟
به نظرم خودت باش یعنی نه اونچه که مجبوری نشون بدی اینجا هم که همه خودمونی هستن
راستی چرا من این کارتون رو یادم نمیاد ؟
عصا هم بدست می گیرم، خبر ندارید

یکبار خواستم برای خودم کلاس بگذارم، قرار نشد رو کنی دیگه، خوبه منم کامنتت رو حدف کنم
کارتونش خیلی کوتاه بود، و برای من از همون بچگی جالب بود، احتملا شما نمی بسندیدید.
قصد قیاس ندارم ولی اگر کرم این کار را نمیکرد زوالش حتمی بود، به قولی در این زندگی نقطه ضعف حتی دست خدا هم نباید داد...
ملک شاهانه تان همیشه برقرار...
بعید می دونم، اینجوری مثل حباب بزرگ شد و بعد هم ترکید.
قابلی نداره، سند بزنم به نامتون
در دنیای مجازی آدمها دو دسته اند . انهایی که نقاب از چهره بر میدارند و آنهایی که نقاب بر چهره میگذارند . هرطور راحتید عمل کنید . اینجا ملک شماست ، قوانین هم از شما !
من که از شما هیچوقت در محدوده وبلاگ رنجشی به دل نگرفتم . شما را ناراحت نکرده باشیم ...
من هم نقاب برداشته ام و هم نقاب گذاشته ام، بخش هایی از من که در دنیای واقغی نیست اینجا نمود بیدا کرده.....

چه راحت اینجا رو سند می زنید، حالا مظنه اش چنده !!
گاهی فکرم می رود به سمت اینکه کس یا کسانی را رنجانده ام و البته شما هم در این مجموعه بودید.
امروز خیلی ها کرم کوچولویی هستن که صداشون با اسمون رسیده و گاهی تو مجبوری داد بزنی تا بشنوندت!
گاه؛ بنظر می رسد بیشتر آدم ها، کرم های کوچکی هستند و به دنبال بوششی، عنوانی و ... تا صدایشان را، از واقعیت شان و توانایی شان بلندتر و غیر واقعی تر کنند، چه توقعی است، کسی که خودخواسته در چنین موقعیتی رفته، صدایی بشنود....
نوشتههات یک مدله خاصی هستن. مثلا بعضی پستهاتو باید چند بار بخونم. بعضی وقتا با خوندنه کامنتها و پاسخهایی که بهشون دادی تازه میفهمم موضوع چیه. درکه ادبیم ضعیفه
و حس میکنم سنگین مینویسی. با این حال از خوندنشون لذت میبرم
گویا به مشکل ناهید دچار شدی، بهانه ی اون دوری از وطن بوده؛ شما که بایتخت نشین هستی خانم
گاهی من برای اشاره مستقیم نکردن به موضوع اصلی با ابهام می نویسم، حق داری ...
مرسی از تعریفت، اگه بیشم بودی حتما بابت تعریف دعوتت می کردم به هرچی که بخوای
((فکر می کنم، این وبلاگ؛ برایم شده همان لانه ی خرگوش، صدای ضعیفم را آنچنان قوی و بلند می کنم و کلمات را دربند، که گاه خودم باورم می شود که شاه ِ شاهان هستم ))
چقدر جالب .
وبلاگ من ولی لونه ی خرگوش برای خود خرگوشه . بدون اینکه هیچ صدایی توش باشه که کسی رو میخکوب یا مجذوب کنه .
بله، من اینجا شاه ِ شاهانم
وبلاگتون رو خوندم، حوصله ی خوبی دارید برای نوشتن و اینکه خاطراتتان از نوع یک ایرانی خارج از کشور است، طعم دیگری دارد