شب ها دلم برایت تنگ می شود و روزها فراموشت می کنم، حسی تو را فریاد می زند و ترسی از صبح فردا از تو می گریزد، شب ها بعد تو کابوس های شبانه شروع می شوند و در بستر، به این سو آن سو چرخ می خورم، عدد ها به شماره افتاده اند و تا روز موعود زمانی نمانده، و کابوس ها، بارها و بارها در ناخود آگاه ذهنم، آن فلز ِ سیاه ِباریک را که به سختی دریچه ای به درون می گشاید، می بینم، کسی چه می داند شاید نیازی به این همه ابزار نباشد، اما آن سفید.... ، شاید فردا زمانی که آفتاب طلوع می کند، سهم ِمن از آن همه نور تنها گرمایش باشد.
.......................
* این، یکی از نوشته های بین فروردین و تیرماه است، زمانی که آسمان را با مداد سیاه نقاشی می کردم !!
انشاا.. آسمون دلتون هر روز روشن و روشن تر بشه
بس رنگین کمونش چی ؟!
مرسی.
من حس فضولی بهم دست داد
اهل اعتراف نیستم ها
اگر مواظب خودتان باشید گرما و نور هر دو را با هم خواهید داشت .
روزها سرتان گرم است که فراموشش میکنید
.
.
.
ناهید دوسِت داریم
مراقب خودم هستم، چه کنیم از دست این دولتمردان ، که هوای آلوده و بارازیت و امواج موبایل را در شهرمان بخش می کنند.

صبح ها با نور آفتاب ری ست می شوم و با امدن تاریکی دوباره بری ست.
اگر شما دخترها از این قلب ها و بوسه ها که برای هم می فرستید، برای بسری می فرستاتید، بجای ینج خظ، بانصد خط برایتان می نوشت و شب ها با یادتان تا صبح زنده داری می کرد
الان آسمان را با چه مدادی نقاشی میکنید؟
بین فروردین و تیر!
رنگش دیگر سیاه نیست، هرچند که در شهر بر دود تهران، بیشتر اوقات رنگ آسمان آبی خاکستری هست.
اعتراف شجاعت میخواد ، کار هر کسی نیست
.
.
دوست داشتن من ، عافیتت باشه ، رکسانا .
می خوای منو شیر کنی، یا شِیرshare
البته همه می دونیم که در قطر هستی و در مکالمات روزمره از فارسی استفاده نمی کنی
ناهید عافیت واژه مناسبی برای منظورت نیست، مبارک شاید بهتر باشه
به عربی در جواب میگن : حبتچ العافیة .
بعد من نمی دونستم به فارسی چی میگن ، ترجمعه اش کردم.
ظاهرا به ایرانی در جواب باید بگم ، رکسانا چاکرتیم .
موافقم با چاکرتیم
محمد جان من خیلی بیرون از باغ به سر می برم ولی همیشه برات آرزوی کامیابی و سلامتی دارم.
فانی عزیز، فکر نمی کردم اهل اینجا آمدن باشی، همین که به این باغ می ایی کافیست و از آرزوهای خوبت مرسی
زمان موعود کی هست؟
زیادی بزرگش کردم، جدی نگیر.
وای چه با حال من تازه به این صفحه رسیدم این میزو دیده بودم تصوراتمو بهتر بیان میکردم........پس ادم شیک و مرتبی هم هستی........با این عینک و مداد اتود بهتره توی ذهنم در حال نقش بستنی شاه شاهان.........
==================
از روی منظره نقاشی ابرنگ که به سبک استاد آتش زاد نزدیکه.......شایدم یکی از کارهای ایشون باشه.......میشه حدس زد خسته از دود و دم شهرنشینی منتظر فرصتی برای رسیدن به طبیعت............(چشم بسته غیب گفتم .....کی نیست) از لیوانت خوشم اومد.....موهای مشکی رنگت.........چشمان قهوه ای.......خوب ......تا بعد
راستی نشد پیاممو پست کنم جاشو عوض کردم ...این مربوط به پست قبلی شماست