د لـــــــــــــ ــــــــفــــــ ــــــیــــــ ـــــــــن

ایــن هــمــه بـــــــی قـــ ــــراریــت از طـــلـــــب قـــ ــــرار تــــوســــت........طـــالــــب بـــــی قـــ ــــرار بــاش تــا کـــه قـــ ــــرار آیــــدت

د لـــــــــــــ ــــــــفــــــ ــــــیــــــ ـــــــــن

ایــن هــمــه بـــــــی قـــ ــــراریــت از طـــلـــــب قـــ ــــرار تــــوســــت........طـــالــــب بـــــی قـــ ــــرار بــاش تــا کـــه قـــ ــــرار آیــــدت

بیا طلاقم بده، می خوام نامزد کنم !!

وقت غروب است در این سرمای زمستان، دخترک یکدست مشکی، آمده جلوی شرکت، با موبایل حرف می زند اما بلند بلند، در حد فریاد، که ما در طبقه ی اول بشنویم " پاشو بیا بیرون، زودتر طلاقم بده، دوست پسر پیدا کردم می خوایم با هم نامزد کنیم، بیا بیرون وگرنه آبروت رو اینجا می برم..."


........................................................................


* با توجه به آدم هایی که در شرکت هستند، خصوصا این ساعت ها، باید یکی از دانشجوهای ارشد یا دکتری سازه باشد، شاید هم فارغ التحصیل شده..


**محل کارتان را هیچ وقت به همسر، نامزد یا دوست دخترتان نشان ندهید و برعکس.






نظرات 7 + ارسال نظر
ناهید کوچولووو چهارشنبه 11 دی 1392 ساعت 10:48

اوه مای گاد

سوپرایزش کرده ، مثل بابا نویل هدیه ی سال جدید رو بهش داده .

منم که شنیدم رفتم تو این مایه ها....

اونم یک هدیه ای که یک عمر بره تو کف !!!!

آبگینه جمعه 13 دی 1392 ساعت 23:35

واقعا که
زودتر از دسته چنین شریکی رها بشه واسش بهتره

والا این شریک نیست، بلای جووونه.

ستاره آسمان شنبه 14 دی 1392 ساعت 14:10 http://son56.persianblog.ir

من فکر می کنم این دختر می خواسته لج این پسر رو در بیاره همین چون بیان این حرف اوضاع رو بدتر می کنه و منطقی نیست

فکر می کنی جلوی محل کار ِ شوهر رفتن و اینطور حرف زدن، برای لج در آوردنه فقط، می تونه به بیکار شدنه پسر یا خیلی لتفاق های دیگه منجر شه ....

سارا شنبه 14 دی 1392 ساعت 18:10

عجب دلیل منطقی ای هم برای طلاق گرفتن داشته!!

مُد شده...

raha شنبه 14 دی 1392 ساعت 23:43

2 halat dar be nazareman,ya vaghean dar hamin hadde,ya inke dar barabare khataei moshabeh az shoharesh khaste hamuntor ke setare aseman goft lajesho dar biare

واقعیت اینه که الان خیلی ها چشماشون رو می بندن و دهنشون رو باز می کنن، این خانم هم چشماشو بسته، خودش رو انداخته در اغوش یک مرد دیگه و دهانش رو برای شوهرش باز کرده ....

.... جمعه 11 بهمن 1392 ساعت 09:21

تو باور نکن!
داستان در این حد نبوده....
تو باور نکن!

می دونم، این رویه هست ، اما منو حسابی ترسوند که خانم ها چه ابروریزی هایی می تونن بکنن ...

سارا خانوم پنج‌شنبه 21 فروردین 1393 ساعت 01:09

دلم گرفت......پدرم همیشه میگفت یه جامعه وقتی رو به نابودی پیش میره که زن جامعه همه ارزشهاشو از دست بده.....رو به تباهی کنه.........
================
داستان تکراری این روزها

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد