د لـــــــــــــ ــــــــفــــــ ــــــیــــــ ـــــــــن

ایــن هــمــه بـــــــی قـــ ــــراریــت از طـــلـــــب قـــ ــــرار تــــوســــت........طـــالــــب بـــــی قـــ ــــرار بــاش تــا کـــه قـــ ــــرار آیــــدت

د لـــــــــــــ ــــــــفــــــ ــــــیــــــ ـــــــــن

ایــن هــمــه بـــــــی قـــ ــــراریــت از طـــلـــــب قـــ ــــرار تــــوســــت........طـــالــــب بـــــی قـــ ــــرار بــاش تــا کـــه قـــ ــــرار آیــــدت

دفاع

پسرهای مجرد شهرستانی ساکن تهران و پسرهای تهرانی که خواهر ندارند، بیشترشان، دخترهای تهرانی را به صورت فاحشه های متحرکی می بیینند، که نه بکارت جسم دارند و نه روح، وقتی صحبت به ازدواج می رسد، آنچنان می گویند که دیگر از تهران نمی توان زن گرفت و باید رفت شهرستان، که گویی ندیده ایم دخترهای شهرستانی ِ خوابگاهی را که چه نکرده اند یا وقتی پا به شهرستان می گذاری با آن لهجه ی تهرانی، دخترهایشان چه فرش ِقرمزی که پهن نمی کنند و چگونه هردوی آن ب ها را در اختیارت می گذارند. البته که خودشان هم بیشتر ترجیح می دهند با لهجه ی غلیظ فارسی باشند و روی فرش قرمز تا لهجه ی شهر ِ خود و زمین.

چند باری خواستم از دخترهای همشهری ام دفاع کنم، دیدم نمی فهمند حرف را، که برایشان گشت، چرخ زدن و حرف زدن شان در تهران، همانند رفتن ایرانی ها به هاوایی، گشتن در سواحل و دید زدن زن های بیکینی پوش است، که آنجا ما تهرانی ها، زن هایشان را به چشم .... می بینیم.





زیر پوستی

یک روز گرم تابستانی با حرارت بالایش که اگر در محیط آزاد باشی شُر اُ شُر عرق می ریزی، حالا از شانسم در یکی از فروشگاه های برند بالای شهرم، فرض کنید تامی، نایک یا فیلا، زیر باد خنک اسپیلت های گازی، از پشت شیشه ی فروشگاه، نسیمی لابلای برگ های درختان ِچنار می رود و آن ها را به رقصی ناخواسته وا می دارد، خنکای فروشگاه و پیچش باد و رقص برگ ها، حس ِخوب یک روز پاییزی را تداعی می کند، با انکی باران و هوس یک چای ِداغ، با لیوان کاغذی و یک تی بگ محمود و عطر دلنشینش، در عالم خودم هستم.

الف، دوست و همبازی قدیمی و در حال حاضر صاحب فروشگاه با ریزخندی دگمه های لپ تاپ را با نوک ناخن هایش فشار می دهد، با تعجب می پرسم

م،  این چه کاریه، اذیت نمی شی ؟

الف، برای رعایت نظافت می کنم !! و سپس دوباره ریزخندش را ادامه می دهد.

ب، که فروشنده گی گویی در خونش هست و از وقتی که می شناسمش در این فروشگاه و آن فروشگاه نقش یک فروشنده ی جذاب و شیک پوش و دلربا و خوش صحبت را داشته، گویی که چند دکترا زیر بغلش دارد ، حالا بعد از سی سالگی به لطف یکی از اقوام، ویزای دانشجویی برایش تهیه کرده تا برود ایتالیا و هتلداری بخواند، همیشه با مد بوده است و موهای فشن، خیلی اوقات شده که مد ها را از روی او تفکیک کرده ام و در تقلید از مدی که زده، لباسی مشابهش و البته در شان خود گرفته ام،،، حالا ب  گویی نکته ای را گرفته است و سریع وارد بازی می شود و می گوید، این فامیل شما خیلی به نظافت خودش و اطرافیانش اهمیت می ده، کلا آدم های تمیز برای مغازه اش هم می یاره...

ج، را از بچه گی هایش بخاطر دارم، هفت هشت سالی از او بزرگترم، آنموقع که کودک بودیم چند درب آنطرف تر از خانه الف همسایه شان بودند، هیچوقت فکر نمی کردم آن پسربچه ی شلخته ی دماغ آویزان که همیشه خدا خاکی بود یا توی خاک، امروز بازوانش چند برابر من بشود و هیکلش تراشیده، اینجا فروشنده است و در حقیقت دختر و ورزش از همه چیزش انداخته، و در این بی شغلی، کمک خرجی هست برایش، و البته حالی و هولی، دارد با تعجب و چشمانی درشت حرفه ای الف و ب را گوش می کند.


الف، من اگه یک دختر ببسودم، کلی جایی که مونده رو بو می کنم و می خورم، و تا مدت ها عطرش رو بو می کنم، بعضی ها بعدش رفتن با ریکا روی لبشون اینقدر زدن که هر اثری روی لبش تا صد سال قبل هم پاک بشه...

ب - تازه لباسی هم که به دختر خورده عوض کرده و شسته، آخه خر ِ حیف اون لباس تمیز نبود که دوباه شستیش و رنگ و روش رو بردی، حیف پولت نیست ؟؟

ج، که دیگر نمی تواند ساکت بشیند، خوبه مثل تو باشم، هر شب داری می ری خونه ی دختره و همین لباس ها تنت هست، بشورش دیگه !!! من اصلا موندم این دخترِِ و خواهرش، نه نه باباش کجان که تو هر شب اونجایی ؟؟

ب، اول که می تونم و هر شب می رم، دوم اگه می تونی یکی پیدا کن و تو هم هر شب برو، سوم پدر مادرش مسافرتن من می رم اونها شب ها نترسن !!

ج، برای خودت می گم، داری پیر می شی، هر شب، هر شب، ..."بیـــــــــــــــــــب".. برات ضرر داره، اینجوری به ایتالیا نمی رسی، اونجا قحطی نیست، از این جا فراوون تر ِ  برای ..."بیـــــــــــــب"..

ب، جوونم، انرژی دارم و باشگاه می رم، تغذیه ام هم خوبه، اگه هر شب هم ..."بیـــــــــــــب".. مشکلی برام من پیش نمی یاد، خودت رو با من مقایسه نکن....

الف، خوب راست می گه دیگه، چرا هر شب، هرشب، یک در میون برو ، یک شب هم من جای تو می رم، خسته می شی، قول می دم فقط با خواهره باشم و ..."بیـــــــــــــب"..

ب، برو دعا کن الان اینجا هستی، هر کشورِِ دیگه ای بودی الان به جرم تجاوز به زیر هجده سال گرفته بودنت برده بودنت حبس ابد.

ج، خوب اومدی، آخه این فامیلتون خجالت نمی کشه، بجای اینکه دست دختره رو بگیره ببره مهد برده تختواب ..."بیـــــــــــــب"...

الف، بالای هجده سال نبود، قبل از من با اون پسر سیاه ِ قد کوتاه ِ که یک مدت جین ِ بنفش می بوشید و کفش نارنجی، س.ک.س داشته، زیـــــــاد، منم دیدم اینطوریــه، گفتم خوب چرا من بازی نه، دفعه ی اول هم نبود که باهاش بودم، یکساله، اما اون دفعه خودم رو آماده کرده بودم که ..."بیـــــــــــــب"..گفت نمی خوام، منم در تنگنا بودم، فشار بهم اومده بود، شدید، هرچی منت، حاجت قبول نکرد، عصبانی شدم گفتم با اون نکبت قد کوتاه ِ بچه سال هر روز س.ک.س داری و حالا بعد ِیک هفته با من اینقدر ناز می کنی، مثل ج.ن.د.ه. ها ناز داری می کنی، خب به من هم ..."بیـــــــــــــب".. که ناراحت شد، زد زیر گریه و بعدا به مادرش گفت، این پسر می خواسته به زور با من........، دلم از این سوخت مادرش مشتری قدیمیم بود و کلی مشتری آورده بود، موقعی هم که مادرش اومد گفت من از شما اصلا انتطار نداشتم اقای الف که با دخترم.....، منم دیدم اون پته ام رو ریخته روی آب، هرچی می دونستم گفتم، یک کاری کردم که مادرش دورش سیم خاردار بکشه، نکبت ِ لاشی

ب، که در حال نیشخند است، بس قبول داری زیر هجده سال بود، بدبخت هرجای دیگه بود تیربارونت می کردن، تو همین کردستان بود، از..."بیـــــــــــــب".. .دارت می زدن!!

الف، نه هفتاد اینا بود

ج، بس همون بوده، از یکسال قبل هم که باهاش بودی، خب می شه زیر هجده...

الف، نه هفتاد هفتاد و دو بوده، اصلا بوده که بوده، خودش خواسته، من که زورش نکردم، به من چه اندازه یک زن سی ساله ..."بیـــــــــــــب".. داره.


در باز می شود و مادر و دختری وارد فروشگاه می شوند، الف سرش را در کامپیوتر می کند تا آهنگ را عوض کند، ب، سراغ گوشی اش می رود و ج، به سمت شان می رود و با صدایی نرم، اگه فرمایشی دارین، در خدمتم....

.

.

.

مادر و دختر که درب را می بندند، ب، که گویی از شدت تحریک نفس را در سینه حبس کرده، من آخر این مادر ِرو ..."بیـــــــــــــب".. ..فقط این دخترش زیر هجده سال داره، تو براش دیگه دام نگذار الف...



روزهای دیگر در این زمان، اگر در کارگاه باشم عرق می ریزم و با خاک و گچ و سر و صدا و کارگر و لباس خاکی... سر کله می زنم، اگر در شرکت، به کامپیوتر بی زبان و بی احساس چشم دوخته ام و با اتوکد یا ای تپ و اکسل در حال کار کردنم، بهتر بود دنبال درس نمی رفتم و زیر باد کولر و جنس لطیف و س.کــــــــــــــــــ.س، تفاوت در کار هایمان مانند زندگی در کویر و جنگل هست، بهتر است برای پسر نیامده ام بجای تشویق به درس، برایش فروشگاهی جور کنم و اگر دختر شد، بجای فرستادنش به خرید با مادرش خودم همراهش بروم که بعضی از این جماعت به مادرها هم رحم نمی کنند!!! 




    

مرزها

خط های راست به همدیگر نمی رسند

مانند آدم های راست


برای خط ها کج شدن ساده هست

و برای انسان، ناراستی، دشوار


دوش شاعر با چراغ گرد شهر می گشت و می گفت انسانم آرزوست  !!







دخترها

  دخترها برای پسرها مثل قله می مونن، وقتی فتحشون می کنن و پرچم رو می زنن، راحت تر می تونن ازش بگذرن، مهم نیست چقدر سخت بدست آمده یا قله ی بعدی چقدر بلندتر یا کوتاهتر از این یکی قله ست، یا ساده گی کار و پیچیده گیش چقدره، دوباره کلی سختی، ناز کشیدن و انتظار کشیدن، مهم اینه که استرس و هیجان یک فتح دیگه رو داره.... 


فکر می کنم دخترها مثل قالیچه می مونن، وقتی  پهن می شن، دیگه جمع کردنشون سخته، کمتر دوست می دارند و دیرتر به کسی دل می بندند، وقتی دلشان برای کسی گیر کرد، دیگر به سادگی نمی توان برای منصرف کردنش، متقاعدشان کرد و معمولا بعد از هر جدایی، آسیب های بیشتری می بینند، شاید به کشف ناخودآگاه این دو روحیه متفاوت است، که همواره خانواده ها سعی داشته اند رابطه های دختر را کنترل کنند و از اینکه کسی مانند کوهنورد، آنان را فتح کرده و عبور کند، جلوگیری کنند.


البته این ها برای دخترهای قدیم تر صدق می کرد، دخترهای جدید زرنگ تر شده اند، رفتارشان  پسرانه تر شده، راحت تر دوست می شوند و راحت تر جدا می شوند، حتی خودشان زودتر رهایت می کنند، دیگر آن قله نیستند، سخت و دور از دسترس، این بار همه ی تلاشت نه در فتح این دختران باید باشد، که نگهداری شان سخت تر و ظاقت فرسا تر است، شاید جنبه ای از تکامل جوامع انسانی است، دختری که تا قبل تر می دید چه راحت رهایش می کنند، حال مکانیزمی یافته که بهتر حفظ شود !!



--------------------------------------------------

* این همان پست پسرها بود، برای دوستانی که از فید ریدر استفاده می کنند، عنوانی جدید گذاشتم تا تغییر را حس کنند.