د لـــــــــــــ ــــــــفــــــ ــــــیــــــ ـــــــــن

ایــن هــمــه بـــــــی قـــ ــــراریــت از طـــلـــــب قـــ ــــرار تــــوســــت........طـــالــــب بـــــی قـــ ــــرار بــاش تــا کـــه قـــ ــــرار آیــــدت

د لـــــــــــــ ــــــــفــــــ ــــــیــــــ ـــــــــن

ایــن هــمــه بـــــــی قـــ ــــراریــت از طـــلـــــب قـــ ــــرار تــــوســــت........طـــالــــب بـــــی قـــ ــــرار بــاش تــا کـــه قـــ ــــرار آیــــدت

کشف ِ سخت ِ تو، از میان ِ این همه سکوت.

حسِکنجکاوی ام را از همان ابتدای آشنایی بر انگیخت، در فکرم نیاز به حمایت داشت و بسیار حسِتنهایی، سعی کردم کمی به او نزدیک شوم، برای کمک، فاصله مان زیاد بود، آنقدر که هر چه دستم را نزدیک کردم، نرسید، گویی امتدادِدست هایی که به سمتش می آمدند را می دید و از آن ها به عمد فاصله می گرفت، دور و دور و دورتر و این دوری تا هنوز ادامه امتداد یافته و من هنوز او را از میان سکوتش احساس می کنم.......

همیشه و در این همه سال گوشه ای از ذهنم بوده، نگرانی و سوال هایی که درباره اش داشتم، یک کشفِجدید، حسِجدیدِشناختنِیک نفر، مانند کشفِجدیدِیک قاره است، کاش پر رمز و راز؛ مانند جنگل های بارانی با حیات وحش بی نظیرش، به صافی صحرا، گرمای خورشید، سپیدی برف، زلالی باران، شکوه و زیبایی رنگین کمان و بی تمنایی آب، باشد؛؛ براستی کسی پیدا می شود تا بتوان درباره اش اینچنین سرود!!!

.

.

.

.

.

.


نظرات 8 + ارسال نظر
.... جمعه 8 فروردین 1393 ساعت 11:05

وقتی شاعر قابل باشد، برای تخت سنگ هم کاخی میسراید....
بنظرم لازم نیست یه نفر رو کامل بشناسید، همین که توی جنبه هایی از زندگی تون که با ایشون تداخل داره یا نیاز به همراهی و یا مشارکت و یا تحمل طرفین داره؛ همسو باشید، کافیه
اما در مورد "حس جدید" اخیرا بنظرم میاد که بعد یه مدت میشه یه "حس تکراری"....مثل خورشید که هر روز طلوع می کنه و عمیقا زیباست؛اما کسی نمیره هر روز صبح درکش کنه و برای آدم ها میشه یه عادت....یکی از دوستانم میگن حدود 6 ماه اول داستان جدیده! بعدش معمولی میشه ...

حالا کی سکوت کرده این همه سال؟

فاطمه جمعه 8 فروردین 1393 ساعت 20:25 http://www.radepayegol.blogfa.com

چه قشنگ بود
کاش رسیدن بهشم به همین قشنگی باشه که تورویاهای شماست.
کاش به همین لطافت باشه :))

رها یکشنبه 10 فروردین 1393 ساعت 23:32

بااین همه سال سکوت, کشف سخت و شاید بشه گفت غیرممکنه

دقیقا غیر ممکن شده...

.... دوشنبه 11 فروردین 1393 ساعت 09:40

شمال خوب بارون میاد؟ حسابی رفتید توی حس!

بارون، برف، جای شما خالی
راستش سوژه ای نبود که به حس برم....

sab چهارشنبه 13 فروردین 1393 ساعت 00:23 http://sabinaaa.blogfa.com

وبت رو که مى خونم خوشحال مى شم ازینکه هنوز نسل مردان با احساس منقرض نشده دلفین:-)

این مردها راهی جز انقراض ندارند، چرا که چین و چروگ های مغزشان بیش از حد زیاد و غیر عادی هست...

Meri شنبه 23 فروردین 1393 ساعت 23:54

شاید بهتر که بعضی وقتها نرسد... بعضی ها از دور مغرورترند، جذاب ترند،،، موضی ترند،،، وقتی وارد دنیایشان میشوی،،،، با خودت فرقی ندارند، بعضی ها بهتر است همان بعضی ها بمانند،،، دور و دست نیافتنی، تا وقتی در گوشه ی ذهنت به فکرشان می افتی، بی اختیار گوشه ی لبت بالا برود ،،، این آدمها به درد همین می خورند، یک روزی، یک وقتی برای ثانیه ای شادت کنند،،،

عالی نوشتید، توصیه می کنم در وبلاگ سیب و سر گشتگی، مقایسه ای که بین انواع مردها و مشروب انجام داده بود را بخوانید..

Meri شنبه 23 فروردین 1393 ساعت 23:55

منظورم موذی بود

من هم دیکته اش را بلد نیستم، مطمئنید درسته

آبگینه یکشنبه 31 فروردین 1393 ساعت 06:33 http://abginehman.blogfa.com

یعنی مثله دو خط موازی هیچ گاه به هم نزدیک نشدین؟!

نزدیک شدیم اما برقمون همرو گرفت ...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد