د لـــــــــــــ ــــــــفــــــ ــــــیــــــ ـــــــــن

ایــن هــمــه بـــــــی قـــ ــــراریــت از طـــلـــــب قـــ ــــرار تــــوســــت........طـــالــــب بـــــی قـــ ــــرار بــاش تــا کـــه قـــ ــــرار آیــــدت

د لـــــــــــــ ــــــــفــــــ ــــــیــــــ ـــــــــن

ایــن هــمــه بـــــــی قـــ ــــراریــت از طـــلـــــب قـــ ــــرار تــــوســــت........طـــالــــب بـــــی قـــ ــــرار بــاش تــا کـــه قـــ ــــرار آیــــدت

آغاز

شاید خیلی دیر شروع کرده باشم

مهم نیست

مهم اینه که چطوری ادامه بدی و تمام کنی( من این حرف رو به عنوان کسی که در یک ماجرای ...  شکست خورده نمی گم، بلکه به عنوان کسی که تجربه ی شکست در ماجرای ... را داره می گم)

مثل این آقای موسوی خودمون، هرچند سال های زیادی ساکت بود اما الان یک طوری شروع کرده که هیچ کسی جلو دارش نیست، دیگه هیچ کسی هم  نمی گه چرا دیر اومدی، خُب جواب می ده " اون موقع فکر نمی کردم اوضاع به این خرابی بشه یا باشه، اصلا تو چی کار داری، خوبه حالا بکشم کنار؟  " 

پس جواب من هم رو گرفتین دیگه

من هم فکر نمی کردم وبلاگ اینقدر مهم باشه، اما از وقتی فهمیدم یک سری دایم در وبلاگ ها می چرخند و می خونند تا سلامت روحی ما رو چک کنن و ببینن که ما سالمیم یا نه، و اگه سالم نباشیم ما رو می‏برن یک جای خووووووووب خُب گفتم چه آدم های خوبی‏پیدا می‏‏شن که به فکر سلامتی ما هستند  و برای اینکه تو فرهنگ ایرانی هر چیز مفتی خوبه، من هم برای اینکه از این چیزِ مفتی بی بهره نباشم گقتم بیام اینجا یک وبلاگ بزنم تا سلامت روحی و روانیم دایم چک بشه و اگه خدای ناکرده حالم گاهی بد شد ببرند و بستریم کنند ( مثل اون دوست آقای خاتمی، محمد علی خان ابطحی که چقدر هم انصافا درمان شد !!! ) .

تازه این کار ها مخصوص ما ایرانی ها هم نیست، این آلمانی ها هم که هویت جعلی خودشون را هیچ وقت نمی تونن پنهان کنند و از وقتی که پارسال اون پسربچه آلمانی ( یادم نمی یاد شاید تو هلند یا باژیک بوده) رفت تو مدرسه و همه دوستاش و پدر مادرهاشون رو به تیربار بست ، یک نرم افزار  نوشتن که می ره و کلمات خاصی رو تو وبلاگ ها بررسی می کنه بعد پیش بینی می‏کنه شما خود کشی می کنین یا شما رو می کشن یا بقیه رو به رگبار می بندین یا .... بعدش دستگیرتون می‏کنند و می‏برنتون آسایشگاه روانی ریر نظر دکتر یواخیم هربرت اشتات..

دیگه یک مقداری تقصیراین 360 یاهو بود که دیر اومدم ( هرچند 360 از اول یک پروژه ورشکسته بود) اما بهش دل بسته بودم دیگه، دله، عقل که نداره 

بقیه اش هم تقصیر تنبلی خودم می گذارم که کلان وسواسم زیاده، در نوشتن،  در قبول کار، در دوست شدن یا داشتن، در ..... 

اما بالاخره من آمدم  

سلام    

.

به دوستانی که اینجا رو می خونن یا من براشون دعوتنامه می فرستم