د لـــــــــــــ ــــــــفــــــ ــــــیــــــ ـــــــــن

ایــن هــمــه بـــــــی قـــ ــــراریــت از طـــلـــــب قـــ ــــرار تــــوســــت........طـــالــــب بـــــی قـــ ــــرار بــاش تــا کـــه قـــ ــــرار آیــــدت

د لـــــــــــــ ــــــــفــــــ ــــــیــــــ ـــــــــن

ایــن هــمــه بـــــــی قـــ ــــراریــت از طـــلـــــب قـــ ــــرار تــــوســــت........طـــالــــب بـــــی قـــ ــــرار بــاش تــا کـــه قـــ ــــرار آیــــدت

آخه وقتی جای ِ گرم و نرم نشستی و ...

آخه وقتی تو یک محیط گرم و نرم نشستی و پات رو انداختی رو پات، داری موسیقی ملایم گوش می دی و منتطری که نوشیدنیت ولرم بشه، تو یک نوری که آدم رو خمار می کنه و حسی شیبه سرخوشی اِ زدن کوکائین بهت دست می ده، تو اون حالت ِ نعشه گی، وقتی شروع می کنی به گفتن، فلان خواستگار ها با مدرک پُست دکتری  و ماشین آنچنان و خونه تو فلان جا و سفرهای خارجی ِ سالی چند ده بار میان که اینطوری اَن و اونطوری، باهاشون به تفاهم نرسیدم و قبولشون نکردم، حق بده پسره همونجا، مُخش قبضه کنه از پیشنهادی که تو ذهنش بالا و پایین می کرد، منصرف بشه و بگه بابا اینکه این مدلی خواستگار داره، من به چه دردش می خورم!!! یک تبصره ای بگذار و از خواستگارهای دیگه ات هم که به تفاهم نرسیدی و شاگرد قصاب یا مسافر کش بودن بگو، تا لااقل بنده ی خدا که افق دیدت رو دید، با کف ِ خواسته هات هم آشنا بشه و اینطوری حرفش رو برنگردونه و نخوره، تو هم نری به کـــمـــا، که این دعوت واسه چـــی بود،،،،،

آخه خواهر ِ من، دختر ِ من، زندگی همش تو کافی شاپ نیست که قــمــپـــوز در کنی و سقفش نترکه و طرف رو تو آچـــمـــــز قرار بدی و هیچ اتفاقی نیافته،، مثل ادرار رو زمین ِ سفته، بجای اینکه تو خاک فرو بره همش می پاچه رو پاچه شلوارت و  نجست می کنه و خودت رو تو آمـــپـــــاز قرار می ده؛.....به اینجا می رسم، حمید این پسرک ِ شوخ طبع ِ اصفهانی می گه، همه دخترها اینطورن، تا وقتی که نرفتی، به مدت یک قرن ِ که هیچ خواستگاری نداشتن، تا می ری هرچی فضانورد و جراح مغز و اعصاب و مولتی میلیاردره پورشه سوار، میان خواستگاریش، تو جدی نگیر، همونطور که من نگرفتم !!

.

.

.

.

.

.

نظرات 10 + ارسال نظر
رکسانا چهارشنبه 16 بهمن 1392 ساعت 00:01

شاید قمپز نباشه ! شاید فقط میخواسته درد دل کنه ! شما به خودت نگیر ...

کاهی بود که از آن کوه ساختم.....

گلسان چهارشنبه 16 بهمن 1392 ساعت 00:42

راست میگه دوستتون جدی نگیر خانم ها برای تقویت اعتماد به نفسشون یه چیزایی میگن، پیشنهاد میگفتی

این دوستم حرفهای خوب می زنه، پس شما مواطب باش برای تقویت اعتماد به نفست ازین کارها نکنی....

میثم چهارشنبه 16 بهمن 1392 ساعت 01:22

چقدر این قضیه ازدواج رو برای خودت پیچیده و بزرگ و مهم کردی !!! بخدا دخترها ساده تر از اون چیزی هستن که فکر میکنی . بی خیال مرد . انقدر برای چیزای ساده وقت هدر نده . زندگی چیزهای مهمتری هم داره . این چندمین پستی هست که یه سرش به زن و ازدواج و اینجور چیزها ختم میشه ؟؟!! از من میشنوی بزن یه کانال دیگه . دو سال سختی سربازی رو نکشیدیم که حالا نگران ازدواج باشیم !! گرفتی چی شد ؟؟!! دیگه خود دانی رفیق از ما گفتن بود .

این ها سوژه هایی هست برای نوشتن، قضیه اگر بخواد اتفاق بیافته، سریع و ساده تر اتفاق خواهد افتاد...اگر پیچیده نکنم که چیزی نمی تونم بنویسم مرد !!
راستش چند تا پست دیگه هم دارم تو این موضوع، بگذار این کالکشن رو تموم کنم، ح.صله داشته باشتازه مورد هم داشتیم که گفتن خیلی خوبه بیشتر تو این زمینه بنویس و کلی تشکررررتو شب های یخبندون ِ سربازی به امید ازدواج و عشق ِ خودمو گرم می کردم

فاطمه چهارشنبه 16 بهمن 1392 ساعت 09:19 http://www.radepayegol.blogfa.com

یه ادم مناسبت ترپیداکن خوب
یه همکاری چیزی.

البته شاید اینم همکارت بوده.

دفعه ی بعد یک کافی شاپ با فضایی پیدا می کنم، که یاد هرچی خواستگار بدبخت بیچاره و روانی که داشته بیافته و بعد ِ گفتن اون خواستگارها منو در اغوش بکشه و بگه چقدر تو خوبی، عشقم !!
این ها همه داستان هستند بچه محل، بخوان و باور مکن، اما درس بگیر تا در جایی اینگونه نشوی....

فاطمه چهارشنبه 16 بهمن 1392 ساعت 18:48

بسیارعبرت آمیژبود.اتفاقا می خواستن یه پست درمورد چرایی رد کردن خواستگارام بذارم که الان پشیمون شدم

تو جلسه های اینجوری نگو، تو وبلاگ که ایراد نداره، مشتاق ِ خوندنیم ..

.... چهارشنبه 16 بهمن 1392 ساعت 21:24

اولا که به به! چه خوش خبر! تو میتونی.....
دوما مگه مجبوری حرف رو به اینجور بحث ها بکشونی....اینقدر مطلب روز و سوال کلیدی هست که وارد این مقوله نشه کسی...
سوما ظاهرا قدم دوستتون خیلی خوبه ها! اما بیشتر برای دخترها!
چهارما شما که خودتون استادید! به دوستتون درس بدید که چه جوری همه ی فضانورد و جراح مغز و مولتی میلیاردر رو بزنه کنار!

آره من می یتونم اما تو تخیلم ....
معمولا تو جلسه های خواستگاری کسی این حرفو نمی زنه، معمول تو جمع های دوستانه یا فامیل میگه، پسره هم حساب ِ کار دستش میاد
تو محل ما به این پسرها ها می گن، بخت باز کن برای خودشون فایده ای ندارن، اما دخترهای اطرافشون، اوه.....
اول اینکه این درجه استادی رو از کجا گرفتم، دوم، اگر هم درسی بلدم در خد تئوری هست، در عمل، موشک هایی که هوا کرده ام با بجای اسراییل در هندوستان فرود آمده

خانوم دکتر چهارشنبه 16 بهمن 1392 ساعت 21:35

یا من خیلی اوت هستم...یا واقعا سرتون شلوغه که اینقدر کامنت کارشناسی دارید!

اختیار دارید شما گل هستید و خبر ندارید ....کاش بجای کارشناسی، دوستان اتفاقات جالب و اینچنینی شان را می نوشتند هم تجربه منتقل می کردند هم کمی شاد می شدیم ....

[ بدون نام ] سه‌شنبه 22 بهمن 1392 ساعت 19:16

پیشنهادش کم شد... از جایی که نباید ؟ از کسانی که نباید ؟ یادم نیست !!!

سوالاتت زیاد شد، چی، کی ، کجا ؟؟

آبگینه سه‌شنبه 22 بهمن 1392 ساعت 23:28 http://abginehman.blogfa.com

توصیه‌تون به جا است، ولی اگر بخای این مدلی حساب کنی، یکسری از پسرا هم مدام تو توهمات خودشون هستن

چه عجب یکی تعریف کرد...من از طرف همه ی پسرها دفاع می کنم، اصلا هم اینطور که میگین نیست

رها پنج‌شنبه 24 بهمن 1392 ساعت 18:52

یعنی حرفهاش از محیط گرم و نرم هم اثر گرفته؟ :))

از دودو سیگارهای غلیظی که اطرافش می کشیدن...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد