د لـــــــــــــ ــــــــفــــــ ــــــیــــــ ـــــــــن

ایــن هــمــه بـــــــی قـــ ــــراریــت از طـــلـــــب قـــ ــــرار تــــوســــت........طـــالــــب بـــــی قـــ ــــرار بــاش تــا کـــه قـــ ــــرار آیــــدت

د لـــــــــــــ ــــــــفــــــ ــــــیــــــ ـــــــــن

ایــن هــمــه بـــــــی قـــ ــــراریــت از طـــلـــــب قـــ ــــرار تــــوســــت........طـــالــــب بـــــی قـــ ــــرار بــاش تــا کـــه قـــ ــــرار آیــــدت

روزی؛ دومین ویرایش

برای تو که امروز از او سرد شده و می گذری و لابد در دلت خواهی گفت با دیگری خواهم توانست به گرمایِ آن روزهای بودن با او شوم؛؛؛روزی تمام دوست داشتنت به او تمام خواهد شد و مانند عابران خیابان که همه روزه با آن ها برخورد می کنی، خواهد شد. تو امروز در پایان و آغاز و راهی هستی که حس ِ این لحظه را بارها و بارها در زندگی ات تجربه خواهی کرد و اغلب بر آنچه رفته، افسوس خواهی خورد و به شروعی دیگر امید خواهی بست. روزی تمام دوست داشتن های روزهای اولت به اتمام خواهد رسید و توانی برای دوست داشتن تازه نخواهی داشت و خواهی فهمید گرمای آن روزها بتدریج حرارتش را از دست خواهد داد و سردی، جایگزینش خواهد شد و آن روز نه قدرت انتخاب، که تسلیم سرنوشتی خواهی شد که تقدیر برایت رقم خواهد زد و به اجبار و از روی تنگنا تن به انتخابش خواهی داد و شاید باقی روزهای عمرت، مانند زنان و مردان بدکاره که در بستر، خود را تسلیم؛ برایِ مشتی زندگی بی ارزش کرده اند، خواهی یافت.

.

.

................................................

.

* ویرایش دوم

.

.

.

.

.

.


نظرات 6 + ارسال نظر
رها جمعه 9 اسفند 1392 ساعت 11:28

دوست داشتن تمام خواهد شد این واقعیتی ست که همه ی تورا چنان فرا می گیرد که نه انتخاب را انتهای خوش می بینی نه اجبار را.

میان همه ی این دلواپسی ها بهتر است یکی را انتخاب کنی، قبل از اینکه برایت انتخاب کنند...

میثم جمعه 9 اسفند 1392 ساعت 12:09

این حرفها برای من خیلی آشناست . چون دقیقا همینها رو تجربه کردم . مخصوصا قسمت افسوس خوردنش رو ...

اصلا من همه ی این ها رو برای دل تو نوشتم میثم خان، اما نزدیک سال نویی دیگه افسوس کافیه، فکر ِ طرحی نو باش...

ناهید کوچولووو جمعه 9 اسفند 1392 ساعت 21:45

همه ی آدم های روی کره ی زمین ویژگی ایی برای دوست داشته شدن دارند ، دوست داشته شدنی که به گفته ی آرام به ازدواج ختم نشه و .. .
ولی عقل بر دوست داشتنت مرحله می گذاره و حد و حدود ، و دسته بندی می کنه میزان دوست داشته شدنت .
و یا این که چیزهایی هستند دوست داشتن رو از بین می برند .
ترس دوست داشتنت رو از بین می بره .
یا خجالت دوست داشتنت رو از بین می بره یا باعث میشه رفتاری داشته باشی بر خلاف میلت .
یا گذشته و تجربه های گذشته باعث میشه خودت دوست داشتن رو از بین ببری
چی شده که حس خوب ، حس دوست داشتن رو تجربه نمی کنیم آیا واقعا تموم شده اند یا بی اعتمادی یا بی حوصلگی یا عوارض بیماری یا ... دغدغه های مسائل دیگه ایی داریم که این دوست داشتن توش گمه و پرهستیم از حس های دیگه یا .. .جوابش چند دلیل بسیار ساده اس و هر فردی میتونه پیدا کنه .


زمانی که شخصی ، شخص دیگه ایی رو به هر دلیل یا حسی دوست داره ، و میزان دوست داشتنش زیاده و میخواد برای طول عمر داشته باشدش ، ترجیح میده ، بیارتش توی این فاز ازدواج ، چرا که اولین گزینه ی یه مجرد پیدا کردن شریک زندگی و مدت زمان بیشتری با فرد هست .

دختری که سنش بالا رفته و دیگه ازدواج رو دور میبینه ؛ حسرت دوست داشتن های گذشته رو می خوره و حسرت فرصت های از دست رفته رو می خوره و به نظرش کسی که یه ازدواج ناموفق داشته باز هم از اون بهتر بوده بالاخره شجاعت راهی رو انتخاب و ریسک کرده و روزهایی متفاوت رو گذرونده ، بهتر از زندگی راکد خودش بوده .

یا معلم های پیرزن سرکار همه بدون استثاء مشکل و بیماریی دارند ، حوصله ی آشپزی هم ندارند اما وقتی صحبت می کنند می گن : شکر خدا که 50 سال این کار رو انجام دادیم .
شکر خدا که می تونیم هنوز راه بریم .
شکر خدا که فشارمون به جاهای دیگه اصابت نکرده ..
از ما که گذشت مثلا .
این نشون میده برای هر چیزی یه زمانی رو در نظر می گیرند .
هرکسی رو میبینی یا در زندگیش عجله کرده که با سر خورده زمین و یا کسی میبینی که دیر کرده و هنور اون عقب ایستاده و به این فکر می کنه که هر چقدر سرعت داشته باشه نمی رسه و نمی تونه . اینقدر فکر می کنه تا این که پیر میشه و دیگه جسمی توانایی حرکت نداره .

در کل همه ی ما همیشه زندگیمون درس عبرتی برای دیگریست و اکثرا از بعضی راه هایی رو رفتیم که خشنود نیستیم و مهم حالاست که دیگری رو از معایب این راه آگاه کنیم .

میخواستم 4 نکته ایی که توی ذهنم بود رو برسونم ، حیا و خجالت اجازه نداد ، نمی دونم تونستم یا نه .

ناهید؛ خیلی خوب نوشتی و بیان کردی؛ متنت رو چند بار خوندم و از خوندنش از اینکه با سن کمت چیزهایی رو فهمیدی که من توسنت و شاید حالا هم نفهمیدم، متعجب شدم....، میتونی تو وبلاگت این رو پست کنی در پاسخ به من، یا من از کامنت درش بیارم و پست کنم، در هر صورت نه تو خواننده ی زیادی داری و نه من !!

ناهید کوچولووو جمعه 9 اسفند 1392 ساعت 22:11

جایزه داره ؟

البته جدا از کادوی عـــیــد !

در قرعخ کشی 100 میلیونی شرکتتون می دیم

عید کادو می دن !!

فانی چهارشنبه 14 اسفند 1392 ساعت 17:45

من جواب سوالت رو نمی دونم محمد.جواب سوال ذهنی ات که لابلای متن پنهان شده بود.اما در مورد خودم ویرایش دوم مثل حسب حال بود.و علتش، که الزاما جواب سوال تو نیست، شخصیت سر در گم و مشوش خودمه.بازم تکرار می کنم که این البته جواب سوال تو نیست!
دست ما مدام در پی چیزی می گردد
چشممان
روحمان

همین که لابلای نوشته ام سوالم را یافتی، ارزش دارد،،، گاه حرفی روی دلت می ماند، حرفی که یک نفر نمی تواند به کلمه تبدیل کند و هر وقت درباره اش از او می پرسی، بغض می کند، حرف هایم اینگونه هست، در لابلای کلمات می گویم و اینگونه بغضم را فرو کش می کنم،،،اما فقط شخصیت تو اینگونه نیست، همه ی ما هدفمان گرفتن بهینه ترین تصمیم هست، گاه این بهینه سازی پاسخش می شود حذف دیگران، اما تا ک ِ ی و به چه قیمیتی و آیا این حذف همان بهینه ترین ِ انتخاب نبوده است ؟؟؟ ؟

مخمل شنبه 17 اسفند 1392 ساعت 20:33

مثه همیشه زیبا!

اراتدمندم مخمل خان، این حرف هایت نبود تابحال این جا را جمع کرده بودم....

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد