روی همه ی تصمیم های زندگی ات خوب فکر کن، مخصوصا دو چیز، اولین هر جا که امضایی می دهی و دومین در دادن پول؛. هر جا که باید امضایی دهی، چک، سند ِ ازدواج، قولنامه ی خانه یا ماشین یا حتی در محل کارت، هر جا که امضایی می دهی بدان که مسئولیتی بر شانه هایت داری و طرف مقابل به همین سادگی از خیر مسیولیت هایت نخواهد گذشت،،اگر به کسی پولی دهی، پس گرفتنش برایت محال خواهد بود، پس بدان قبل از دادنش صاحبش تویی و بعد ِ دادنش دیگر تو صاحب آن نیستی، کسی که گرفته اغلب برای رسیدنش رنج ها متحمل شده و یا دروغ ها گفته و حق ها و ناحق های فراوانی کرده، ساده نباش که می توانی بسادگی آنچه که داده ی را باز پس بگیری، در خریدت همیشه دقت کن، بدان آنچه بدست اورده ای بسادگی نیامده، پس خوب دقت کن، به جزییاتش و سخت بگیر چرا که حقت هست، اما اگر این حق را نادیده بگیری و براحتی انتخاب کنی، دیگر نه خواهی توانست پس دهی و نه بسادگی تعویض،،،،اگر تصمیم های زندگی ات خوب باشد همه با تو در آن شریک خواهند بود و اگر اشتباه یا غلط، همه پای خودشان را کنار می کشند تو را با انبوه مشکلات بوجود آمده تنها می گذارند....حواست را جمع کن، در تصمیم گیری، عجله نکن، مدام در مغزت همه چیز را دوره کن و از تمامی راه هایی که به ذهنت می رسد برای باز کردن و روشن کردن مسیر استفاده کن و هرجا توانستی و از نزدیکان و دوستانت مشورت بگیر و بدان که انها تنها یاری ات خواهند داد و نتیجه ی نهایی و تمامی خوبی و بدی هایش برای تو خواهد بود، پس نه در اصرار کسی تصمیمی بگیر و نه در امتناع دیگران سرد شو، تو تنها کسی هستی که می تواند در نهایت بهترین تصمیم را برای خودت بگیرد، خودت هستی و هیچ کس به اندازه ی تو به مساله اشراف نخواهد داشت،،،، قفل ها با تلاش های کوچکت باز می شوند و به آنچه نمی دانی احاطه پیدا خواهی کرد و برایت روشن خواهد شد،،به هیچ کس اطمینان نکن، هر چند ممکن است در تمام طول زندگی ات به آدم ناراستی بر نخوری، اما اگر یکبار برخوری، تو را برای تمام زندگی ات کافی خواهد بود و رنج، عذاب و ضررش تو را بسادگی رها نخواهد کرد، در معامله شش دانگ حواست را جمع کن که هر کس به فکر ِ نفع خویش است و از اینکه بتوانند تو را زیانکار تر کنند، ناراحت نخواهند شد،،،،،،خداوند تو را همواره از شر بدی ها و دشمنی ها حفظ کند.
-------------------------------------------------------------------------
* در وبلاگ اینسیدنتالوما در بخش " موضوعات وب " موضوعی هست "به دخترم لیلیا" ، باید می نوشتم "به پسرم" اول که نخواستم تبعیض جنسیتی در انتخاب فرزند داشته باشم، دوم، فکر نمی کنم اهل بچه دار شدن باشم.
** اگر توصیه ای داشتید بفرمایید، شاید مانند سریال " آشنایی با مادر " روزی برای فرزندتان این وبلاگ را معرفی کردید و گفتید یک روز که جوان بودیم و اهل وب بازی، برایت در اینجا نصیحت هایی نوشتیم....
.
.
.
.
.
.
.
حسِکنجکاوی ام را از همان ابتدای آشنایی بر انگیخت، در فکرم نیاز به حمایت داشت و بسیار حسِتنهایی، سعی کردم کمی به او نزدیک شوم، برای کمک، فاصله مان زیاد بود، آنقدر که هر چه دستم را نزدیک کردم، نرسید، گویی امتدادِدست هایی که به سمتش می آمدند را می دید و از آن ها به عمد فاصله می گرفت، دور و دور و دورتر و این دوری تا هنوز ادامه امتداد یافته و من هنوز او را از میان سکوتش احساس می کنم.......
همیشه و در این همه سال گوشه ای از ذهنم بوده، نگرانی و سوال هایی که درباره اش داشتم، یک کشفِجدید، حسِجدیدِشناختنِیک نفر، مانند کشفِجدیدِیک قاره است، کاش پر رمز و راز؛ مانند جنگل های بارانی با حیات وحش بی نظیرش، به صافی صحرا، گرمای خورشید، سپیدی برف، زلالی باران، شکوه و زیبایی رنگین کمان و بی تمنایی آب، باشد؛؛ براستی کسی پیدا می شود تا بتوان درباره اش اینچنین سرود!!!
.
.
.
.
.
.
روزها طولانی میشه
روشنایی بیشتر
طوری که روز به شب وصل می شه
انگار که یک کلیده
می زنی ساعت 9 شب که هوا روشنه
تاریک می شه
دوست دارم تاریک باشه
مردم زودتر بچپن تو خونه هاشون
شلوغی و صدا کم شه
ترافیک
دوست دارم سرد باشه
بارون بیاد
برف بیاد
طوریکه از سوز ِ سرما و نم ِ آبی که تو کفش هاشون میاد
کسی بیرون نیاد
بی زارم
از صداهای موتور
ماشین های توی خیابون
جوون های با تی شرت های آستین کوتاه
و بازوهای بیرون زده به زور ِ تستسترون و ناندرلون
از دختر بچه های نوجوون
با ارایش های زیاد
لباس های تنگ
سینه ها، باسن ها
به جلو
رژهای قرمز روی لب های غنچه ای
و باسن های بزرگ
با چشم های پُر از شهوت و سکس
و مــــعــــصــــومـــیــــت
آویزون در خیابون
مثل زن های خیابانی
برای سال های دور
و ترس من
از نگاهشان
و رویای پیرمردی در آرزوی وصال او
مانند روسپیان سودازده
آه
مطب روانشناسان و پزشکان
پر است از آدم هایی مثل ِ من و او
.....
چشم برهم زنی
دوباره سرد می شود، عمر من و تو
افسوس
....
اجازه دهید رسم ادب را کنار بگذارم و برای سال جدید؛ آرزویی از طرف خود، برای همه ی کسانی که دلـــفــــیـــن را می خوانند، داشته باشم، آرامشی است که از راه ِ رسیدن به آگاهی ای درونی، آدمی را از تمامی قید و بندهای این دنیای ِ مادی ِ مقایسه گر رها می کند و همچو پرنده ای سبک بال و مسافری کم توشه می سازد، که آدمی در چنین شرایطی اگر سلامت باشد و نباشد، اگر در شادی و غم؛ ثروت و فقر و هر تغییر دیگری قرار گیرد، همچو دریای ِ بیکرانه ای خواهد بود که مسایل و مشکلات زندگی، اندکی آرامش وجودش را بر هم نخواهد زد.
باید گذشت ، رها کرد، آرام بود
و ایمان داشت که زندگی در دنیا بی حساب نیست،،
(احمد محمود)
ارادتمند شما و نوروز مبارک .
بگذار که بر شاخه این صبح دلاویز
.
.
.
.
.
.
.