د لـــــــــــــ ــــــــفــــــ ــــــیــــــ ـــــــــن

ایــن هــمــه بـــــــی قـــ ــــراریــت از طـــلـــــب قـــ ــــرار تــــوســــت........طـــالــــب بـــــی قـــ ــــرار بــاش تــا کـــه قـــ ــــرار آیــــدت

د لـــــــــــــ ــــــــفــــــ ــــــیــــــ ـــــــــن

ایــن هــمــه بـــــــی قـــ ــــراریــت از طـــلـــــب قـــ ــــرار تــــوســــت........طـــالــــب بـــــی قـــ ــــرار بــاش تــا کـــه قـــ ــــرار آیــــدت

اولین، برای فرزنندمم

روی همه ی تصمیم های زندگی ات خوب فکر کن، مخصوصا دو چیز، اولین هر جا که امضایی می دهی و دومین در دادن پول؛.  هر جا که باید امضایی دهی، چک، سند ِ ازدواج، قولنامه ی خانه یا ماشین یا حتی در محل کارت، هر جا که امضایی می دهی بدان که مسئولیتی بر شانه هایت داری و طرف مقابل به همین سادگی از خیر مسیولیت هایت نخواهد گذشت،،اگر به کسی پولی دهی، پس گرفتنش برایت محال خواهد بود، پس بدان قبل از دادنش صاحبش تویی و بعد ِ دادنش دیگر تو صاحب آن نیستی، کسی که گرفته اغلب برای رسیدنش رنج ها متحمل شده و یا دروغ ها گفته و حق ها و ناحق های فراوانی کرده، ساده نباش که می توانی بسادگی آنچه که داده ی را باز پس بگیری، در خریدت همیشه دقت کن، بدان آنچه بدست اورده ای بسادگی نیامده، پس خوب دقت کن، به جزییاتش و سخت بگیر چرا که حقت هست، اما اگر این حق را نادیده بگیری و براحتی انتخاب کنی، دیگر نه خواهی توانست پس دهی و نه بسادگی تعویض،،،،اگر تصمیم های زندگی ات خوب باشد همه با تو در آن شریک خواهند بود و اگر اشتباه یا غلط،  همه پای خودشان را کنار می کشند تو را با انبوه مشکلات بوجود آمده تنها می گذارند....حواست را جمع کن، در تصمیم گیری، عجله نکن، مدام در مغزت همه چیز را دوره کن و از تمامی راه هایی که به ذهنت می رسد برای باز کردن و روشن کردن مسیر استفاده کن و هرجا توانستی و از نزدیکان و دوستانت مشورت بگیر و بدان که انها تنها یاری ات خواهند داد و نتیجه ی نهایی و تمامی خوبی و بدی هایش برای تو خواهد بود، پس نه در اصرار کسی تصمیمی بگیر و نه در امتناع دیگران سرد شو، تو تنها کسی هستی که می تواند در نهایت بهترین تصمیم را برای خودت بگیرد، خودت هستی و هیچ کس به اندازه ی تو به مساله اشراف نخواهد داشت،،،، قفل ها با تلاش های کوچکت باز می شوند و به آنچه نمی دانی احاطه پیدا خواهی کرد و برایت روشن خواهد شد،،به هیچ کس اطمینان نکن، هر چند ممکن است در تمام طول زندگی ات به آدم ناراستی بر نخوری، اما اگر یکبار برخوری، تو را برای تمام زندگی ات کافی خواهد بود و رنج، عذاب و ضررش تو را بسادگی رها نخواهد کرد، در معامله شش دانگ حواست را جمع کن که هر کس به فکر ِ نفع خویش است و از اینکه بتوانند تو را زیانکار تر کنند، ناراحت نخواهند شد،،،،،،خداوند تو را همواره از شر بدی ها و دشمنی ها حفظ کند.




-------------------------------------------------------------------------

* در وبلاگ اینسیدنتالوما در بخش " موضوعات وب " موضوعی هست "به دخترم لیلیا" ، باید می نوشتم "به پسرم" اول که نخواستم تبعیض جنسیتی در انتخاب فرزند داشته باشم، دوم، فکر نمی کنم اهل بچه دار شدن باشم.


** اگر توصیه ای داشتید بفرمایید، شاید مانند سریال " آشنایی با مادر " روزی برای فرزندتان این وبلاگ را معرفی کردید و گفتید یک روز که جوان بودیم و اهل وب بازی، برایت در اینجا نصیحت هایی نوشتیم....

.

.

.

.

.

.

.


کشف ِ سخت ِ تو، از میان ِ این همه سکوت.

حسِکنجکاوی ام را از همان ابتدای آشنایی بر انگیخت، در فکرم نیاز به حمایت داشت و بسیار حسِتنهایی، سعی کردم کمی به او نزدیک شوم، برای کمک، فاصله مان زیاد بود، آنقدر که هر چه دستم را نزدیک کردم، نرسید، گویی امتدادِدست هایی که به سمتش می آمدند را می دید و از آن ها به عمد فاصله می گرفت، دور و دور و دورتر و این دوری تا هنوز ادامه امتداد یافته و من هنوز او را از میان سکوتش احساس می کنم.......

همیشه و در این همه سال گوشه ای از ذهنم بوده، نگرانی و سوال هایی که درباره اش داشتم، یک کشفِجدید، حسِجدیدِشناختنِیک نفر، مانند کشفِجدیدِیک قاره است، کاش پر رمز و راز؛ مانند جنگل های بارانی با حیات وحش بی نظیرش، به صافی صحرا، گرمای خورشید، سپیدی برف، زلالی باران، شکوه و زیبایی رنگین کمان و بی تمنایی آب، باشد؛؛ براستی کسی پیدا می شود تا بتوان درباره اش اینچنین سرود!!!

.

.

.

.

.

.


...

روزها طولانی میشه

روشنایی بیشتر

طوری که روز به شب وصل می شه

انگار که یک کلیده

می زنی ساعت 9 شب که هوا روشنه

تاریک می شه

دوست دارم تاریک باشه

مردم زودتر بچپن تو خونه هاشون

شلوغی و صدا کم شه

ترافیک

دوست دارم سرد باشه

بارون بیاد

برف بیاد

طوریکه از سوز ِ سرما و نم ِ آبی که تو کفش هاشون میاد

 کسی بیرون نیاد

بی زارم

از صداهای موتور

ماشین های توی خیابون

جوون های با تی شرت های آستین کوتاه

و بازوهای بیرون زده به زور ِ تستسترون و ناندرلون

از دختر بچه های نوجوون 

با ارایش های زیاد

لباس های تنگ

سینه ها، باسن ها

به جلو

رژهای قرمز روی لب های غنچه ای

و باسن های بزرگ

با چشم های پُر از شهوت و سکس

و مــــعــــصــــومـــیــــت

آویزون در خیابون

مثل زن های خیابانی

برای سال های دور

و ترس من

از نگاهشان

و رویای پیرمردی در آرزوی وصال او

مانند روسپیان سودازده

آه

مطب روانشناسان و پزشکان

پر است از آدم هایی مثل ِ من و او

.....

چشم برهم زنی

دوباره سرد می شود، عمر من و تو

افسوس

....




نوروز 93

اجازه دهید رسم ادب را کنار بگذارم و برای سال جدید؛ آرزویی از طرف خود، برای همه ی کسانی که دلـــفــــیـــن را می خوانند، داشته باشم، آرامشی است که از راه ِ  رسیدن به آگاهی ای درونی، آدمی را از تمامی قید و بندهای این دنیای ِ مادی ِ مقایسه گر رها می کند و همچو پرنده ای سبک بال و مسافری کم توشه می سازد، که آدمی در چنین شرایطی اگر سلامت باشد و نباشد، اگر در شادی و غم؛ ثروت و فقر و هر تغییر دیگری قرار گیرد، همچو دریای ِ بیکرانه ای خواهد بود که مسایل و مشکلات زندگی، اندکی آرامش وجودش را بر هم نخواهد زد. 


باید گذشت ، رها کرد، آرام بود
و ایمان داشت که زندگی در دنیا بی حساب نیست،،
(احمد محمود)


ارادتمند شما و نوروز مبارک . 



بگذار که بر شاخه این صبح دلاویز

بنشینم و از عشق سرودی بسرایم


من نیز چو خورشید دلم زنده به عشق است

راه دل خود را نتوانم که نپویم


هر صبح در آیینه جادویی خورشید

چون می‌نگرم او همه من، من همه اویم


او روشنی و گرمی بازار وجود است

در سینه من نیز دلی گرمتر از اوست


او یک سر آسوده به بالین ننهاده‌است

من نیز به سر می‌دوم اندر طلب دوست


ما هر دو در این صبح طربناک بهاری

از خلوت و خاموشی شب پا به فراریم


ما هر دو در آغوش پر از مهر طبیعت

با دیده جان محو تماشای بهاریم


ما آتش افتاده به نیزار ملالیم

ما عاشق نوریم و سروریم و صفاییم


بگذار که سرمست و غزلخوان من و خورشید

بالی بگشاییم و به سوی تو بیاییم

.

.

.

.

.

.

.


یک اشتباه ِ ساده

دخترها زمانی که با پسری دوست می شوند و می بینند، قصد ازدواج با او را ندارد، به دوستی ادامه می دهند؛ بیشتر علت این است که دیر به این حقیقت می رسند و وقتی می رسند؛ عادت کرده اند، به خلق و خوی او آشنا شده اند، برای خارج شدن از تنهایی، پسری باشد تا با او بیرون بروند، احساس محرمیت به او می کنند و چندین و چند دلیل دیگر. مشکل اینجاست وقتی خواستگاری می آید، او را با دوست ِ پسرشان می سنجند و اغلب در بهترین شرایط، خواستگار امتیاز چندانی نمی آورد و رد می شود؛ کسی که با یک نفر دوست می شود، رفتارش، اخلاقش، غیرتش، پول خرج کردنش، هدیه گرفتنش و  برنامه ریزی اش با کسی که به قصد ازدواج جلو می رود زمین تا آسمان فرق دارد؛ معمولا دوست ها در این زمینه بهتر عمل می کنند. و از همه مهمتر؛ با کسی که مدت زیادی دوست بوده اید به او عادت کرده اید و محرمیتی که با او حس می کنید کمتر با فرد دیگری حس خواهد کرد در ازا حس ِ غریبه گی با خواستگار بیشتر می چربد.  بهتر است اینگونه فکر کنیم، شاید خواستگار دوست ِ دختری  داشته باشد که اگر دوست ِ پسرتان به خواستگاری اش برود، جواب منفی بگیرد. 
اکثریت شان فکر نمی کنند بودن ِ بی هدف با پسری که او را به عنوان ِ شریک زندگی اش انتخاب نمی کند، سبب می شود تا از جستجوی بیشتر و بهتر در یافتن جفت، کم کاری کنند، و غافل از شناخت بیولوژییکی خودشان که بگونه ای طرح ریزی شده تا مانند ساعت شنی، تخمک ها با افزایش ِ سن، کمتر و ضعیف تر گردد، بر خلاف مردان و دوست ِ پسرشان که این نگرانی را بسیار کمتر و در بیشتر موارد اصلا ندارند، 
در حقیقت دختران، در انتخاب جفت، تصمیم بهینه را، با در نظر گیری محدودیت زمانی شان  انجام دهند، بر خلاف جنس مخالف شان و از انجام سرمایه گذاری های دراز مدت پرهیز کنند؛ مانند بورس بازان که در زمان مناسب اقدام به خرید سهام می کنند. 


.
.....................................................................
*امیدوارم کسی ننویسد که جفت یابی و تولید مثل را همه باید انجام دهند، که جوابی نمی گیرند!!
*دوست ِ پسرتان، به راحتی با شما، سیگار می کشد، مشروب می خورد و خیلی جاها می رود که ممکن است با همسرش نرود، در نحوه ی لباس پوشیدنتان چندان دخالت نمی کند و هر طور و هر مدل که بپوشید استقبال می کند، و حرف های مگویی با شما می زند که شاید هیچ وقت با همسرش نزند، این نوع رفتار را مردانی که زنان صیغه ای دارند معمولا دارند....
.
.
.
.
.
.