-
....
جمعه 15 آذر 1392 23:21
تـــنـــهـــایــــی حس تنهایی چیزی نیست که کسی بفهمد، می توانی صدها لایک بخوری و صدها بوسه برایت بفرستند و آروزی افراد زیادی باشی،،،،می توانی برای تک تک آدم های اطرافت، محرم اسارشان و باشی و به آنها لبخند و محبت هدیه کنی و همدرد روزها و شب های ناخوشی و خوشی شان باشی، اما نه کسی از راز درونت با خبر باشد و نه کسی...
-
ای کاش آدمی، آدمی، آدمی ....
چهارشنبه 29 آبان 1392 02:19
گاه آدمی، در نقطه ای و جایی آنچنان می ایستد و مبهوت و ماتم چرخ گردون می شود، که گذر ایام و حرکت زمان را نمی بیند، اینکه دیگران در این توقف طولانی از فرش به عرش می رسند و این ایستادن را به ذره ای نمی بیینند، که ایستادن تعریف درخت است و انسان در حرکت و جنبش تعریف. آدمی گاه مانند یک درخت، ایستاده یکجا، فصل ها به اجبار...
-
هـــــــــــــوس
جمعه 17 آبان 1392 16:01
. . . چقدر حــس بودنت را کرده ام، تویی که دیگر خــودت نیستی، گاهی با خاطــره ات سر می کنم و رویـــای آن روزهــا ..... . . . . ....................................................... * پی نوشت یک : در زیر دو لینک است، توسط امین بزرگیان. درباره ی مراسم های محرم، اگر حوصله خواندن نداشتید حتما لینک مداحی را ببیبیند . لینک...
-
صندلی؛ وینسنت ون گوگ
جمعه 17 آبان 1392 15:18
هنگامی که واژه ای را به چیزی اطلاق می کنید، ماهیت آن را نمی دانید. فقط آن را با یک برچسب پوشانده اید. همه ی هستی اعم از پرنده، درخت، حتی یک سنگ ساده به ویژه انسان کاملا شناخت ناپذیرند، زیرا ژرفایی بی اندازه دارند. آن چه می توانیم از آن ها درک کنیم بیش از یک لایه ی سطحی حقیقت نیست. هنگامی که یکی از آنها را در دست می...
-
توصیه
چهارشنبه 1 آبان 1392 22:43
گاهی خودبخود شارژی، معمولا این اتفاق زمانی می افتد که وضع مالی ات خوب است، با بچه ها بگو و بخند می کنی، تکلیف هایشان را نگاه می کنی، به حرف هایشان گوش می دهی، شاید هم بازی و ....، زن ها باهوش هستند، بیشتر از آنچه که فکر می کنی، سریع یک سینی چای و شیرینی می آورد و با لبخند کنارت می نشیند تا بیشتر سر کیفت بیاورد و شارژ...
-
پـایـیـز
چهارشنبه 24 مهر 1392 14:48
پارسال همین زمان ها بود، شب ها دیر خوابم می برد و احساسات منفی سراسر همراهم بود، شب ها برای دور کردن این افکار، رادیو گوش می دادم، رادیو پیام، فرهنگ و ....، در یکی از این شب ها گوینده اش می گفت "پاییز بهار عاشقان است"، می دانم، خیلی ها این فصل را دوست دارند، خنکایش، شروع شدن باران ها، رنگ به رنگ شدن برگ ها،...
-
شب هـا دلـتــنــگــت می شوم.
جمعه 19 مهر 1392 14:24
شب ها دلم برایت تنگ می شود و روزها فراموشت می کنم، حسی تو را فریاد می زند و ترسی از صبح فردا از تو می گریزد، شب ها بعد تو کابوس های شبانه شروع می شوند و در بستر، به این سو آن سو چرخ می خورم، عدد ها به شماره افتاده اند و تا روز موعود زمانی نمانده، و کابوس ها، بارها و بارها در ناخود آگاه ذهنم، آن فلز ِ سیاه ِباریک را که...
-
کارتون کودکی، کابوس بزرگسالی
جمعه 12 مهر 1392 14:34
دوران کودکی ام؛ کارتونی نشان می داد، کِر می به داخل خانه ی خرگوشی می رود و خرگوش هنگام رفتن به خانه، متوجه حضور مهمانی ناخوانده می شود، می پرسد کیستی و کرم بادی در گلو می اندازد و از ته لانه، به گونه ای که طنین صدایش مانند بلند گویی در فضا می پیچد و قدرت صدایش را چندین برابر افزایش می دهد، می گوید، منم شاه ِ شاهان،...
-
قاب ِ آینه ی ماشین
پنجشنبه 11 مهر 1392 14:38
پشت چراغ قرمز طولانی سی متری نیروی هوایی ایستاده ایم، سراتویی آلبالویی با راننده ی زنش پشتم می ایستد. می پرسد، چه شکلی هست این دختر خانم ؟ صورتی لاغر داره، رژهای قرمز می زنه، از همون قرمز های جگری، ابروهاش به سبک مُد این روزها کمی پر پشت بر می داره و مداد رو کلفت تر می کشه، نه زیاد، پوست سفیدش رو کمی سیاه می کنه، مثل...
-
اسم دختر
پنجشنبه 4 مهر 1392 22:52
مادر بزرگ، متولد هزار دویست و اندی بود،گل خانم نامش نهاده بودند و حالا نتیجه اش را ،کیانا، نامیده اند. برایم تصوری از ماتریکس و حلقه های مفقوده ی دنیای مجازی دارد این اسم، یا آخرین مدل لب تاپ و ماشین، و همانقدر برایم بی معنا و نامفهموم هست، که وقتی دختر عمه، نام ِ دخترش را فاطمه زهرا نامید، گفتم شما کلاه بردارانی...
-
دفاع
دوشنبه 1 مهر 1392 20:56
پسرهای مجرد شهرستانی ساکن تهران و پسرهای تهرانی که خواهر ندارند، بیشترشان، دخترهای تهرانی را به صورت فاحشه های متحرکی می بیینند، که نه بکارت جسم دارند و نه روح، وقتی صحبت به ازدواج می رسد، آنچنان می گویند که دیگر از تهران نمی توان زن گرفت و باید رفت شهرستان، که گویی ندیده ایم دخترهای شهرستانی ِ خوابگاهی را که چه نکرده...
-
زکجا دانی، چه کشد هر شب...
شنبه 30 شهریور 1392 14:36
. . گـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــلـــــــــــــــــــــــــــــــــــنــــــــــــــــــــــــــــــــــار . . . .
-
زیر پوستی
پنجشنبه 21 شهریور 1392 15:44
یک روز گرم تابستانی با حرارت بالایش که اگر در محیط آزاد باشی شُر اُ شُر عرق می ریزی، حالا از شانسم در یکی از فروشگاه های برند بالای شهرم، فرض کنید تامی، نایک یا فیلا، زیر باد خنک اسپیلت های گازی، از پشت شیشه ی فروشگاه، نسیمی لابلای برگ های درختان ِچنار می رود و آن ها را به رقصی ناخواسته وا می دارد، خنکای فروشگاه و...
-
مرزها
یکشنبه 17 شهریور 1392 01:24
خط های راست به همدیگر نمی رسند مانند آدم های راست برای خط ها کج شدن ساده هست و برای انسان، ناراستی، دشوار دوش شاعر با چراغ گرد شهر می گشت و می گفت انسانم آرزوست !!
-
دخترها
جمعه 8 شهریور 1392 16:38
دخترها برای پسرها مثل قله می مونن، وقتی فتحشون می کنن و پرچم رو می زنن، راحت تر می تونن ازش بگذرن، مهم نیست چقدر سخت بدست آمده یا قله ی بعدی چقدر بلندتر یا کوتاهتر از این یکی قله ست، یا ساده گی کار و پیچیده گیش چقدره، دوباره کلی سختی، ناز کشیدن و انتظار کشیدن، مهم اینه که استرس و هیجان یک فتح دیگه رو داره.... فکر می...
-
پسرها
جمعه 8 شهریور 1392 00:30
.
-
اخلاقم
دوشنبه 4 شهریور 1392 23:58
میان خطا و جنبه نمی توانم فرقی ایجاد کنم، بارها شده کسی را خواسته ام و بسبب آشنایی ام یا راحتی اش با من و اعتماد یا هرچیز دیگر، فکر کرده ام بی جنبه گیست بخواهم آشنایی مان را به دوستی تبدیل کند و در فاز دیگری ادامه دهد، در معدود مواردی که این خواسته را داشته ام، همیشه حسی شبیه به خیانت در آشنایی تا لحظه ی پاسخ رهایم...
-
شش دهه پس از شالاپّ بزرگ
سهشنبه 29 مرداد 1392 20:40
مقاله، روایت یا تحلیلی جالب و کامل پیرامون 28 مرداد و جنبش ملی کردن نفت، کمی طولانی است و برای خواندن باید وقت بگذارید. شش دهه پس از شالاپّ بزرگ
-
دفاع
دوشنبه 28 مرداد 1392 19:59
پسرهای مجرد شهرستانی ساکن تهران و پسرهای تهرانی که خواهر ندارند، بیشترشان، دخترهای تهرانی را به صورت فاحشه های متحرکی می بیینند، که نه بکارت جسم دارند و نه روح، وقتی صحبت به ازدواج می رسد، آنچنان می گویند که دیگر از تهران نمی توان زن گرفت و باید رفت شهرستان، که گویی ندیده ایم دخترهای شهرستانی ِ خوابگاهی را که چه نکرده...
-
مکالمه نوشت...
شنبه 26 مرداد 1392 22:00
در هر مکالمه، که هر چند ماه یکبار اتفاق می افتد، از دوست مشترکمان سوال می کردم، می گفت خبری ندارد، نمی داند، دروغ می گفت، ناراحت می شدم، حداقل یکی دوبار دوست مشترکمان گفته بود که روزی چند بار از هم خبر می گیرند، شاید رازداری اش به شغلش ارتباط داشت، اما برایم سنگین بود، نه بیمارش بودم و نه اصلا بیمار،،،این دفعه راحت تر...
-
شب
دوشنبه 21 مرداد 1392 00:39
بعضی از شب ها گویی آسمان مانند ملحفه ای بزرگ و سپید، با نقش ستارگانش بر تنت افتاده اند و از داشتن این همه ستاره و ملحفه احساس شادمانی می کنی، حتی غلط خوردن هم برایت لذت بخش می شود. گاهی بعضی از شب ها گویی ملحفه ای از ظلمات و همه ی سیاهی شب بر تنت سنگینی می کند، این بار از درون خالی شده ای و از بیرون سخت شکننده و ضعیف،...
-
زنی با لباس یکدست سفید و لبخندی زیبا، پل عابر دوم بزرگراه رسالت.
چهارشنبه 16 مرداد 1392 22:17
لبخندی بالای پله ها مجذوبم می کند چشمانم به دنبالش از من عبور می کند نگاهم در امتداد مسیرش تا جایی که دیگر گم می شود خیره می ماند بی آنکه این همه شیدایی را به لبخندی و نگاهی درک کند .................. زنی با لباس یکدست سفید و لبخندی زیبا، پل عابر دوم بزرگراه رسالت. این را هم بخوانید " هفتِ پنج "
-
نوستالژی کودکی
سهشنبه 15 مرداد 1392 21:21
بچه که بودیم همه چیز قاچاق بود یا ممنوع، لبخند، پیراهن آستین کوتاه، شلوار لی، لاک، آرایش. هرچیز ممنوعی سر به بازار سیاه در می آورد و می شود، قاچاق، یکی از این قاچاق ها نه مواد مخدر بود نه مشروب و نوار، یک مجله ی کارتون کودکانه بود به نام تن تن. هرچه از این مجله بود در دوره ی شاه سابق یا چاپ شده بود یا وارد، بعد انقلاب...
-
برود پیک
سهشنبه 8 مرداد 1392 01:18
باز کردن معبر یا مسیر برود پیک و حالا در بوغ و کرنا کردن آن و به خورد ِمن و تو و دادن نام ِ مسیر ایران به آن، چه فرقی با باز کردن معبرهای مین به واسطه ی قدم نهادن روی میدان و انفجار و مرگ یک انسان دارد؟؟ آن هم از بی برنامه گی بود و این یکی هم از ....، در آن یکی عده ای سردار سپاهی کمتر از سی سال و کم تجربه از دانش...
-
بیکارم، بی پولم، بدبختم
یکشنبه 6 مرداد 1392 22:23
بیست ودوسال بیشتر نداشت. تنها پسر ِنان آور خانواده ای فقیر در قزوین بود، همین دیروز – شنبه – ساعت نه و پانزده دقیقه بامداد، بی آنکه سخنی بر زبان بیاورد، بین ایستگاه مترو و دیوار مجلس یک بطری بنزین روی خود ریخت و خود را به آتش کشید. " محمد قنبری" هنگامی که در آتش می سوخت،داد زده بود: "بیکارم، بی پولم،...
-
خواستگاران
یکشنبه 30 تیر 1392 21:07
امسال، برای خانه ی ما سال ِخواستگار هست، از اول سال خواستگارانی آمده اند و برخی پایشان به خانه باز شده است و برخی هم اجازه حضور نیافته اند، هر خواستگاری که قرار است بیاید دلم می ریزد، در هیچکدام از جلسات نبوده ام، نه اینکه نخواهم، بیشتر از ترس اینکه مبادا معیارهای سختگیرانه ام را به خواهر تلقین کنم، حقیقت این است که...
-
زندگی همانند باغبانی
پنجشنبه 20 تیر 1392 01:37
در فومن برای رفتن بر سر مزار کامی دنبال گل می گشتیم، اولین گل فروشی، مغازه کوچکی کنار چهار باغ ِفومن بود، گل هایش چندان به دل نمی نشست و به همین دلیل تصمیم گرفتیم در شهر دنبال گل فروشی دیگری بگردیم. به چند مغازه بر خوردیم که از دور، گل ها و دسته گل های زیبایی داشتند و وقتی به نزدیکتر می رفتیم خبری از گل های تازه نبود،...
-
روزنوشت.
پنجشنبه 15 فروردین 1392 16:20
اواخر سالی که گذشت، بوی نوروز و سال جدید را نمی داد، هرچند که همه چیز مانند سال های قبل شده بود، بازار شلوغ بود و ترافیک آخر سال پابرجا، اما حتی ماهی شب عید و پسته ی چند ده هزار تومانی هم طعم عید های گذشته را نمی داد. شب چهارشنبه سوری که فردایش عید بود کمی اوضاع عوض شد، حضور برادر و زن برادر عزیز کمی هوا را عوض کرد و...
-
امیر حسین
شنبه 26 اسفند 1391 00:20
بنظر می رسد ما مردها از زن ها حسود تریم، وقتی یکی زیباتر از میانگین خودمان پیدا می شود، تمام تلاشمان را می کنیم تا زمینش بزنیم، یکی از این ها امیرحسین است، زیاد روی او حساس نبودم، تا این که در فیس بوک لایک های دخترها که روانه اش می شد کنجکاویم را جلب کرد، شایعه هایی درباره همجنس گرا بودنش و بعدتر آرایشش، بیشتر به...
-
Love, Ugh !!
جمعه 25 اسفند 1391 12:17
امروز جمعه، 25 اسفند، ساعت12:20، برام جالب بود، برای بار اول بود که چنین نکته ای رو در یک سایت هواشناسی می دیدم !! تو این هوا، قرار بود صبح برم دماوند، برای دیدن یک آپارتمان، کنسل کردم قرار بود با میم بریم برای خرید، کنسل کردم قرار بود دوش بگیرک، فشار اب کم بود، کنسل شد . . . دیشب متنی را از سهراب سپهری در فیس بوک...